نام مقنع در منابع عمومأ هاشم بن حکیم ذکر شده، اما در برخی منابع «حکیم» را نام خود او هم شمرده اند. در واقع، شکل فارسی قرائت این اسم یعنی هاشم حکیم غالبا به معنی هاشم پسر حکیم و گاه به معنی هاشم فرزانه و دانا تلقی شده است. جاحظ نام او را عطا دانسته است ( البیان والتبیین. ج ۲، صص ۱۰۲-۱۰۳). مشهور است که اصل او از بلخ بوده و سپس به منطقه ی سغد رفته است. مقتع در انقلاب عباسی بر ضد بنی امیه مشارکت داشته و پس از آن نیز در روزگار حکمرانی ابوداود خالد بن ابراهیم الأهلی (حاکم خراسان در سالهای ۱۳۷-۱۴۰/ ۷۵۷-۷۵۵) و جانشینش، عبدالجبار بن عبدالرحمان الازدی (سالهای ۱۴۰-۱۴۱/ ۷۵۸-۷۵۷)، در مرو مقام های عالی نظامی و اداری داشته است. مقتع در جایگاه صاحب منصبی نظامی- اداری قاعدتا به زبان فارسی سخن می گفته، اما جاحظ با لحنی تحقیر آمیز به «الکن » بودن او اشاره کرده است و ظاهرأ مقصودش آن است که به عربی نیز سخن می گفته است.
مقنّع که در انقلاب عباسی بر ضد بنی امیه مشارکت داشت و از همراهان ابومسلم بود، پس از کشته شدن ابومسلم از بنی عباس روگردان شد و ادعای پیامبری کرد و جنبشی تازه را شکل داد. پیروان و همراهان او سپیدجامگان نامیده می شدند. کتاب مقنع و سپیدجامگان چهار گفتار است در شناخت زندگی و شخصیت رازآلود این پیامبر نقابدار. در گفتار نخست با سیمای کلی مقنّع و چگونگی قیام او و فرجام کارش آشنا می شویم. گفتار دوم شامل تصحیح انتقادی داستان مقنّع است به گونه ای که در تاریخ بلعمی آمده است. گفتار سوم دیدگاه های یکی از فرقه نگاران دوران کهن را در باب سپیدجامگان عرضه می کند. گفتار چهارم به تحلیل و بررسی همین دیدگاه ها می پردازد.
کتاب مقنع و سپید جامگان