کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه ی پنجم

Throwing an elephant from the fifth floor balcony
کد کتاب : 108696
شابک : ‭978-6220109129‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 92
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 24 اردیبهشت

معرفی کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه ی پنجم اثر محمدرضا اسکندری

این یک کتاب طنز است! هشت داستان کوتاه به ظاهر بی ربطی که در باطن به هم ربط دارند. نویسنده کلمات را مثل پر کف مغزتان حرکت می دهد تا قلقلکتان دهد بنابراین ممکن است؛ بعد از خواندن کتاب دچار عوارض خنده شوید.

کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه ی پنجم

دسته بندی های کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه ی پنجم
قسمت هایی از کتاب پرتاب فیل از بالکن طبقه ی پنجم (لذت متن)
چند روز بود که از آرش خبری نبود تا این که بالاخره زنگ زد. مضطرب بود. گفت می خواهد درباره ی مسئله ی خیلی مهمی با من مشورت کند و بعد از پیدا کردن لنگه ی دوم جورابش فی الفور به این جا می آید. کتری پر از آب را روی شعله ی گاز گذاشتم و اسب افکار را سوار شدم. نکند دوباره هوس آهنگسازی به سرش زده باشد! چند نفس عمیق کشیدم. سعی کردم مثبت اندیش باشم. شاید بیمار است و نیاز مبرم به پیوند هم زمان مثانه و عنبیه دارد. شاید می خواهد مهاجرت کند و بین لیبی و اریتره دودل است. شاید به فرمول جدیدی برای تیغ زنی و قرض گرفتن پول دست یافته که با یک تماس تلفنی مبنی بر نیاز به مشورت درباره ی مسئله ای مهم شروع می شود. شاید چاه خانه اش گرفته و شماره تلفن یک چاه بازکن حاذق را می خواهد. سوار بر اسب افکار چهار نعل پیش می رفتم که کتری جوش آمد و سوت زد. از سوت کتری اسب افکار رم کرد و افتادم. اولین بار به ذهن چه کسی رسید که کتری سوت دار اختراع کند؟ شاخص ترین ویژگی آرش علاقه به آهنگسازی بود و با نام هنری آرش کیتارو فعالیت می کرد. حتی به کلاس آهنگسازی هم رفته بود، ولی استاد پس از پایان جلسه ی اول پولش را پس داده و توصیه کرده بود به جای آهنگسازی برود در کلاس فوتبال ثبت نام کند، چون خیلی شوت می زند. آرش واقعا انسان فجیعی بود؛ تنها نمونه ی باقی مانده از این مدل آرش در جهان هستی. بعد از آهنگسازی علاقه ی شدیدی به شکستن و خرد کردن اشیا داشت. مغز خیلی کوچکش به کارخانه ای شبیه بود که در دو شیفت صبح و شب بی وقفه سوال تولید می کرد و رس کارگران کارخانه را می کشید. اگر از کسی می خواستی او را در یک کلمه توصیف کند، قطعا نمی توانست و بعد از کمی تلاش برای توصیف او در یک کلمه خون ریزی مغزی می کرد، چون گیج بی استعداد چتر مبهوت دریل مغز بیش از یک کلمه است. با همه ی این ها، در کمال ناباوری آرش را دوست داشتم.