نمایشنامه «دیترویت» نوشتهی لیسا دامور نخستین بار در سال ۲۰۱۰ توسط گروه تئاتر استپنولف در شیکاگو اجرا شد و سپس در برادوی (۲۰۱۲) و لندن نیز روی صحنه رفت. این اثر که در سال ۲۰۱۱ نامزد نهایی جایزه پولیتزر درام بود و در ۲۰۱۳ جایزه اوبی برای بهترین نمایشنامه جدید آمریکایی را دریافت کرد، یکی از مهمترین نمایشنامههای معاصر درباره زندگی طبقه متوسط آمریکاست. دامور با بهرهگیری از زبانی تیز، طنزآمیز و در عین حال آکنده از تلخی، جهانی آشنا را پیش روی مخاطب قرار میدهد: حومهی شهری که دیگر نمیتواند وعدهی ثبات و رفاه را محقق کند. داستان در حیاط خلوت دو خانهی همسایه شکل میگیرد؛ فضایی روزمره و معمولی که به قلمرویی برای آشکار شدن بحرانهای پنهان بدل میشود. دو زوج محور اصلی نمایش هستند: بن و مری، زوجی طبقه متوسط که بن شغل خود را به عنوان متصدی وام بانکی از دست داده و مری زیر بار اضطراب و نارضایتی زندگی میکند؛ و شارون و کنی، زوجی جوانتر و آسیبپذیرتر که به تازگی از مرکز ترک اعتیاد خارج شدهاند و با داراییهای اندک سعی دارند زندگی تازهای بسازند. نمایش با یک مهمانی کبابپزی ساده آغاز میشود، اما به تدریج این جشن کوچک بدل به صحنهای برای تنش، ناامیدی و فروپاشی میشود. دامور از این موقعیت ظاهرا ساده برای کاوش در مضامین کلان بهره میبرد. نخست، زوال رویای آمریکایی که در دل خانههای خالی، بیثباتی مالی و ازدواجهای در حال فروریختن نمود مییابد. سپس، انزوای اجتماعی در برابر ارتباط انسانی؛ همسایگانی که در نزدیکی یکدیگر زندگی میکنند، در برقراری ارتباط واقعی ناتواناند. تلاشهایشان برای صمیمیت اغلب به آشکار شدن ناامنیهای شخصی منجر میشود. ناامنی اقتصادی نیز در قلب درام قرار دارد: بیکاری بن، اضطرابهای مالی و شکنندگی موقعیت طبقه متوسط، بازتابی از بحرانهای پس از رکود اقتصادی است. در کنار آن، موضوع هویت و نقشهای از پیشنوشتهشده مطرح میشود؛ جایی که فیلمنامهی سنتی زندگی - شغل، خانه، خانواده - دیگر کارکرد خود را از دست داده است و شخصیتها ناچارند معنای تازهای برای زندگی بیابند. هرچند نمایشنامه در جزئیات واقعگرایانهی حومهی آمریکا ریشه دارد، اما لحظاتی از سوررئالیسم نمادین نیز در خود جای داده است: اشیای خراب، رویاهای عجیب یا صحنههایی که منطق روزمره را میشکنند. این عناصر، شکنندگی روانی شخصیتها را برجسته میسازند و نشان میدهند که بحران تنها مادی یا اجتماعی نیست، بلکه لایهای عمیقا ذهنی و وجودی دارد. از نظر ساختاری، «دیترویت» نمایشی کوتاه و بدون وقفه است که تماما در حیاط خلوت خانهها رخ میدهد. کنش بیرونی چندانی ندارد و درام از دل گفتوگوها، سکوتها و لحظات نامنتظر شکل میگیرد. زبان آن گاهی طنزآلود است و گاهی به سمت تأملات غنایی میرود، ترکیبی از خندههای تلخ و لحظات رقتبار. اهمیت این نمایش در آن است که از خلال یک موقعیت کوچک و روزمره، اضطرابهای گستردهتری را به تصویر میکشد: بیثباتی اقتصادی، فروپاشی اعتماد اجتماعی و شکنندگی روابط انسانی. منتقدان ستودهاند که دامور توانسته است با جزئیاتی دقیق و طنزی سیاه، ضربههای آرام اما پیوسته بر پیکر رویای طبقه متوسط وارد کند. هرچند برخی ایراد گرفتهاند که نمایش کمتر به علل کلان و سیستمیک بحرانها میپردازد، اما همین تمرکز بر تجربههای شخصی و صمیمی، به آن قدرتی خاص میبخشد. در نهایت، «دیترویت» اثری است که نشان میدهد حتی پشت حصارهای سفید حومهی آمریکا، اضطراب، ناامنی و شکست در کمیناند. دامور با نگاهی همدلانه اما بیرحم یادآور میشود که وقتی ساختارهای تعریفکنندهی زندگی فرو میریزند، آنچه باقی میماند شکنندگی انسان است؛ و شاید تنها امید در صداقت، ارتباط و پذیرش هرجومرج نهفته باشد.
درباره لیسا دامور
لیزا دامور نمایشنامه نویس، مجری و ملکه سابق کارناوال از نیواورلئان است. D'Amour یکی از فارغ التحصیلان نمایشنامه نویسان جدید است. نمایشنامه او دیترویت نامزد نهایی جایزه پولیتزر درام بود.