کتاب مجموعه ظهور فرانکنشتاین

The Apprenticeship of Victor Frankenstein
دو جلدی
کد کتاب : 11474
مترجم :
شابک : 9786002965103
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 459
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت
تعداد جلد : 2

«کنت اوپل» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب مجموعه ظهور فرانکنشتاین اثر کنت اوپل

کتاب «تلاش بی فرجام» رمانی نوشته ی «کنت اوپل» است که نخستین بار در سال 2011 منتشر شد. نوجوانی به نام «ویکتور فرانکنشتاین» برای نجات برادر دوقلویش «کانرد» از مرگی نابهنگام، در تلاش است تا از طریق کیمیاگری، اکسیر ممنوعه ی حیات را به وجود آورد. «ویکتور» به همراه دوستش «هنری» و خواهرخوانده ی او «الیزابت»—که دوقلوها هر دو شیفته اش هستند—تصمیم می گیرد تا مواد مورد نیاز را تهیه کند. او بلندترین درخت در «استرام والد» را می یابد تا هنگام طوفان رعد و برق، یک گلسنگ کمیاب و سمی را به دست آورد، و مدتی بعد، به غاری خطرناک می رود تا گونه ای از ماهی های بسیار کمیاب و حتی مرگبارتر را پیدا کند.

کتاب مجموعه ظهور فرانکنشتاین

کنت اوپل
کنت اوپل، زاده ی 31 آگوست 1967، نویسنده ی کانادایی است. آپل در پورت آلبرنی به دنیا آمد و کودکی اش را در بریتیش کلمبیا گذراند. او همچنین در انگلستان و ایرلند نیز زندگی کرد. آپل اولین کتاب خود را در سال 1985 و در زمان تحصیل در دانشگاه سنت مایکلز به رشته ی تحریر درآورد. او سپس به ترینیتی کالج دانشگاه تورنتو رفت و در رشته های مطالعات سینما و زبان انگلیسی به تحصیل پرداخت. آپل سپس به انگلستان رفت و در آن جا چندین و چند کتاب را خلق کرد.
نکوداشت های کتاب مجموعه ظهور فرانکنشتاین
Exciting and disquieting.
هیجان انگیز و تشویش آور.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A gripping tale of undying devotion.
داستانی گیرا درباره تعهد و عشقی نامیرا.
Horn Book Horn Book

A captivating Gothic novel.
یک رمان گوتیک مسحورکننده.
Times Times

قسمت هایی از کتاب مجموعه ظهور فرانکنشتاین (لذت متن)
شعاع نور خورشید عصرگاهی از پنجره های اتاق نشیمن غربی که یکی از چندین اتاق وسیع و بسیار آراسته ی قلعه بود، به درون اتاق گسیل می شد. یکشنبه بود و چهار روز از هنگامی که از مرگ حتمی نجات یافته بودم، می گذشت.

اوایل که از راه رسیده بود، مثل یک گربه ی وحشی بود. همیشه جایی قایم می شد. من و «کانرد» که هفت سال داشتیم، همیشه در حال گشتن به دنبال او بودیم. برای ما این کار یک قایم باشک بازی لذت بخش بود. اما این برای او سرگرمی محسوب نمی شد، فقط دلش می خواست تنها باشد. اگر پیدایش می کردیم، به شدت عصبانی می شد. هیس هیس می کرد، خرناس می کشید و کتک می زد. گاهی هم گاز می گرفت.

«الیزابت» تندخو بود. زود از کوره در نمی رفت، ولی وقتی که می رفت، گربه ی وحشی درونش تمام و کمال برمی گشت. در کنار هم بزرگ می شدیم و من و او اغلب جر و بحث می کردیم.