کتاب مقابله با پیمان شوم

Cope with the treaty
مجموعه یاران پیامبر (3)
کد کتاب : 11746
شابک : 9786008221340
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب مقابله با پیمان شوم اثر داوود امیریان

رمان تاریخی حاضر سومین جلد از مجموعه یاران پیامبر و ترکیبی از تاریخ و صحنه پردازی داستانی است که با زبانی شیرین و خودمانی به روایتی متفاوت از روزگار پیامبر اسلام (ص) و گوشه های کمتر بیان شدۀ تاریخ می پردازد.
صفیه، دختر قبیله بنی نضیر که برعکس پدر و نامزدش مومن و پارسا بود با رویایی عجیب از خواب برمی خیزد، رویایی که نمی دانست به زودی به وقوع می پیوند و او همسر پیامبر می شود.

کتاب مقابله با پیمان شوم

داوود امیریان
داوود امیریان، نویسنده معاصر. وی تاکنون بیش از ۲۶ عنوان کتاب منتشر کرده و جوایز متعددی کسب نموده است. وی در حال حاضر در چند حوزه خاطره نویسی، ادبیات کودک و نوجوان، رمان، طنز، زندگینامه داستانی شهدا و فیلمنامه نویسی قلم می زند.وی در سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شد. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد. برخی او را جزو ۵ نویسندهٔ برتر دفاع مقدس می دانند و در زمره نسل اول نویسندگان دفاع مقدس قرار دارد.«فرزندان ایرانیم»، «رفاقت به سبک تانک» و «...
قسمت هایی از کتاب مقابله با پیمان شوم (لذت متن)
جابر به خانه رسید. همسرش تا حال و روز جابر را دید ترسید. باعجله پرسید: چه شده جابر، حالت خوب است؟ جابر به دیوار تکیه داد. سر خورد و نشست. سرش را در پنجه هایش گرفت و نالید: حالم چطور است؟ دارم سکته می کنم زن. خانه خراب شدم. پیامبر به همراه تمام یارانش به خانه مان می آیند. زن کمی فکر کرد و سپس گفت: حالا چرا زانوی غم بغل کردی؟ اگر رسول الله این دعوت را کرده از من و تو بهتر می داند که وضعیت ما چگونه است. حتما فکری برایش کرده، امیدت به خدا باشد. پیامبر وارد خانه شدند و روی ظرف غذا دعایی خواند و سپس به اصحاب و یارانشان فرمودند: در گروههای ده نفره به نوبت وارد خانه جابر شوند. گروه اول، وارد خانه شدند و غذای مفصلی خوردند. سپس نوبت به ده نفر بعدی رسید. جابر در کمال بهت و حیرت می دید که گروههای ده نفره دور سفره می نشینند و غذایشان را می خورند و نوبت را به گروه بعدی می دهند ولی هنوز غذا تمام نشده است. جابرچشمانش را مالید. هنوز ساعتی نگذشته بود که تمام یاران پیامبر سیر و شکرگزار از جابر تشکر کردند و روانه خانه شان شدند. آخر سر علی به همراه سلمان، مقداد، عمار یاسر، بلال و چهار نفر دیگر وارد خانه شدند. دور سفره نشستند و با پیامبر مشغول خوردن غذا شدند. جابر به چشمانش اطمینان نداشت، دید که همان مقدار غذا هنوز در ظرف مانده است. همسرش گفت: نگفتم رسول الله می دانند چه کنند؟ جابر اول خندید اما بعد به گریه افتاد و گفت: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله. آبرویم را حفظ کردی!