کتاب «هایدگر و مرگ» نوشتهی پل ادواردز، ویرایش شده توسط یوجین فریمن، نخستین بار در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. این اثر مختصر اما پرچالش، نمونهای شاخص از نقد فلسفه قارهای از منظر تحلیلی است و بهویژه آموزههای مارتین هایدگر درباره مرگ را هدف قرار میدهد. ادواردز در این مونوگراف به شکلی صریح، گاه گزنده و با لحنی آمیخته به شوخطبعی، ادعاهای هایدگر را به زیر سوال میبرد. مضمون اصلی کتاب، نقد مفهوم کلیدی «هستی به سوی مرگ» (Sein-zum-Tode) در کتاب «هستی و زمان» هایدگر است؛ مفهومی که بر پایه آن، مرگ نه یک رویداد بیرونی بلکه امکان اصیل هستی فرد تلقی میشود. ادواردز این تفسیر را بیپایه میداند و استدلال میکند که آنچه هایدگر عرضه میکند، نه بینشی فلسفی نو بلکه بازگویی مکرر و مبهم بدیهیات عقل سلیم درباره آگاهی انسان از مرگ خویش است. از نگاه ادواردز، «تناهی» در اندیشه هایدگر چیزی جز یک بازی زبانی برای بازتعریف مرگ نیست و هایدگر با زبانی پیچیده، معنایی سطحی را پرآبوتاب جلوه میدهد. کتاب در فصولی نسبتا کوتاه، مفاهیمی مانند انتقالناپذیری مرگ، اضطراب، نیستی، و نسبت مرگ با اصالت وجودی را از نگاه هایدگر بررسی و سپس آنها را نقد میکند. در بخش پایانی، ادواردز نتیجه میگیرد که فلسفه مرگ هایدگر فاقد محتوای واقعی و صرفا نوعی «تورم معنایی» است. او از طریق استدلالهایی صریح و اغلب با لحنی راسلی، تلاش دارد میان زبان فخیم هایدگر و معنای واقعی ادعاهایش فاصلهگذاری کند. برخلاف هایدگر که مرگ را ساختاری درونی و هستیشناختی تلقی میکند، ادواردز بر این باور است که مرگ رویدادی زیستی و خارجی است که نیازی به بارگذاری مفاهیم اگزیستانسیالیستی ندارد. در این تکنگاری، مفاهیم فلسفی بهمثابه بازیگران اصلی حضور دارند: «مرگ»، «اضطراب»، «نیستی» و «امکان» همچون عناصر فعال در گفتمان فلسفی جایگزین شخصیتهای داستانی شدهاند. زبان ادواردز روان و شفاف، اما بدون ملاحظهکاری در نقد است. او دیالکتیکی عمل میکند و در هر گام، تفسیر هایدگر را میخواند، سپس به نقدی روشن، تحلیلی و بیپرده میپردازد. از همین رو، سبک نگارش کتاب از سوی برخی منتقدان چون جی.سی.سی. اسمارت به عنوان نمونهای از طنز فلسفی در نقد جدی ستوده شده است. واکنشها به این اثر عمدتا دوگانه بودهاند. در محافل فلسفه تحلیلی، کتاب به دلیل وضوح و دقت استدلالیاش تحسین شده و برخی، مانند رابرت سی. سولومون، آن را نمونهای موفق از نقد فلسفه قارهای دانستهاند. در مقابل، مدافعان هایدگر - از جمله دن مگورشاک - ادواردز را متهم به بدفهمی یا سادهسازی بیشازحد میکنند و معتقدند که فلسفه هایدگر با ترجمهای دقیقتر و خوانشی همدلانه، همچنان عمق فلسفی خود را حفظ میکند. حتی برخی خوانندگان عمومی در پلتفرمهایی مانند Goodreads نیز نقد ادواردز را به منزلهی حملهای سطحی یا تقلیلگرایانه ارزیابی کردهاند. در مجموع، «هایدگر و مرگ» اثری است دقیق، چالشی و روشنگر که با رویکردی تحلیلی و زبانی بیپرده، ساختار مفهومی فلسفه مرگ در اندیشه هایدگر را زیر تیغ نقد میبرد. چه با دیدگاه ادواردز همدل باشید و چه نه، این کتاب فرصتی ارزشمند برای واکاوی یکی از تأثیرگذارترین مفاهیم اگزیستانسیالیستی در قرن بیستم فراهم میآورد؛ مفهومی که همچنان در فلسفه، رواندرمانی، دینپژوهی و مطالعات مرگ موضوع بحث و تأمل است.