کتاب وزن رازها

Tsubaki
کد کتاب : 12535
مترجم :
شابک : 978-600-376-404-0
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1999
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 4 اردیبهشت

از کتاب های پرفروش در کانادا

معرفی کتاب وزن رازها اثر آکی شیمازاکی

کتاب وزن رازها، رمانی نوشته ی آکی شیمازاکی است که اولین بار در سال 1999 وارد بازار نشر شد. یوکیکو، یکی از بازماندگان بمباران اتمی، در نامه ای که پس از مرگش به دخترش داده درباره ی زندگی خود در دوران کودکی و نوجوانی در کنار پدر و مادرش، ابتدا در توکیو و سپس در ناگازاکی صحبت می کند. او جورچین یک زندگی خانوادگی را از نو خلق می کند و از دروغ های پدری می گوید که او را به سوی ارتکاب قتل برد. رمان وزن رازها با تلفیقی جذاب و بدیع از تاریخ و خیال، جهانی را به تصویر می کشد که در آن، رایحه ی گل های کاملیا با بوی سیانید در هم آمیخته است. شیمازاکی بدون این که اسیر بدبینی شود و با رگه هایی از تفکر آیین بودیسم، به ما یادآور می شود که هیچکس نمی تواند از سرنوشت خود فرار کند.

کتاب وزن رازها

آکی شیمازاکی
آکی شیمازاکی، زاده ی سال 1954، رمان نویس و مترجمی ژاپنی-کانادایی است. او در سال 1981 به کانادا آمد و در ونکوور و تورنتو ساکن شد. شیمازاکی از سال 1991 در مونترئال زندگی کرده، جایی که در آن زبان ژاپنی تدریس می کند و رمان هایش را به زبان فرانسوی به چاپ می رساند.
نکوداشت های کتاب وزن رازها
A beautiful story of betrayal and vengeance.
داستانی زیبا درباره ی خیانت و انتقام.
Barnes & Noble

A complex tale of political machinations, infidelity and murder.
داستانی پیچیده درباره ی ساز و کارهای سیاسی، بی وفایی و قتل.
Collections Canada

قسمت هایی از کتاب وزن رازها (لذت متن)
هنگامی که من به چهارده ‏سالگی رسیدم، ما نیز به قصد زندگی به ناگازاکی رفتیم. یوکی‏یو و من بی آنکه بدانیم که از پدر مشترک بودیم، دلبسته ی یکدیگر شدیم. یک روز، به آنچه که بین پدرم و مادر یوکی‏یو گذشته بود، پی بردم. نمی توانستم این حقیقت را به یوکی‏یو بگویم، و قادر به انجام هیچ کاری جز ترک او برای همیشه نبودم.

از روزی که مادرم مرده، یکبند باران باریده است. نزدیک پنجره ای مشرف به خیابان، نشسته ام. در دفترکار وکیل مادرم که تنها یک منشی بیشتر ندارد، منتظرم تا وکیل بیاید. به اینجا آمده ام تا تمام مدارک مربوط به انحصار وراثت را امضا کنم. پول، خانه و گلفروشی‏ را که مادرم از زمان مرگ پدرم، خودش اداره می کرد. پدرم از سرطان معده درگذشت، هفت سال پیش. من تنها فرزند خانواده و تنها وارث شناخته شده ی آن ها هستم.

سرخی گل کاملیا به همان تندی رنگ سبز برگ هایش است. گل ها در آخر فصل، یکی یکی می ریزند، بی آنکه شکل و فرمشان را از دست بدهند؛ گلبرگ، پرچم، و مادگی اش سالم می مانند و از آن جدا نمی شوند. مادرم گل ها را وقتی تازه بودند، از روی زمین جمع می کرد و آن ها را توی آبگیر می انداخت. آن گل های سرخ با محور زرد رنگشان، به مدت چند روز روی آب شناور می ماندند.