کتاب اتفاق

event
کد کتاب : 13459
شابک : 978-9644484728
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 302
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب اتفاق اثر گلی ترقی

"اتفاق" رمانی است به قلم "گلی ترقی" که داستانی متفاوت را همچون همیشه، از این نویسنده ی مطرح معاصر، به خوانندگان عرضه می دارد. "اتفاق" قصه ی خواهر و برادری است دو قلو به نام های "نادر" و "شادی" که یک کودکی سرشار از لذت های معمول را در کنار خانواده ی خود سپری کرده اند. اما "اتفاق" فقط داستانی از خوشحالی های دوران کودکی نیست و زندگی این خواهر و برادر دو قلو، در پی مهاجرت، دستخوش تغییر می شود. جفتی که از رحم مادر کنار هم بوده اند، با مهاجرت نادر جهت ادامه تحصیل در آمریکا و ماندن شادی همراه با خانواده، از هم دیگر جدا شده و فاصله ای که این جدایی درازمدت بین آن ها به وجود آورده، حیاتشان را دگرگون می کند.
"گلی ترقی" تا پیش از نوشتن رمان "اتفاق"، عمدتا در زمینه ی خاطره نویسی و روایت موارد نوستالژیک قلم می زد؛ اما "اتفاق" ورود موفق او به دنیای داستان نویسی بود که به سرعت توجه خوانندگان را به آثار وی جلب کرد و سبب شد تا مقایسه های مختلفی میان این کتاب و دیگر آثار نگارشی "گلی ترقی" صورت گیرد. مساله ی مهاجرت، یک سنگ بنای اساسی در آثار "گلی ترقی" به حساب می آید و نویسنده با تکیه بر تجربیات خود از مهاجرت و ترک میهن، ابعادی از این مساله را بررسی می کند که بسیاری را قادر به همذات پنداری با احساسات، اندوه ها و اندیشه های مهاجرین می نماید. وی تاثیر مهاجرت بر زندگی را به دور از اغراق به تصویر می کشد و بینشی که از خواندن این اثر و دیگر آثار داستانی "گلی ترقی" به دست می آید، می تواند به بسیاری از خوانندگان، علی الخصوص مهاجرین در این زمینه کمک کند.

کتاب اتفاق

گلی ترقی
گلی ترقی، (زاده ۱۷ مهر ۱۳۱۸) نویسنده ایرانی ساکن فرانسه است.گلی ترقی در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. پدرش لطف‌الله ترقی مدیر مجلهٔ ترقی بود. در خیابان خوشبختی به‌دنیا آمد. گلی ترقی در شمیران به مدرسه و سپس دبیرستان انوشیروان دادگر رفت. در ۱۹۵۴ پس از به پایان رساندن سیکل اول دبیرستان به آمریکا رفت. ۶ سال در آمریکا زندگی کرد و در رشتهٔ فلسفه فارغ‌التحصیل شد و از آن‌جا که زندگی در آمریکا را دوست نداشت به ایران بازگشت. پس از بازگشت، به داستان‌نویسی روی آورد. او ۹ سال...
قسمت هایی از کتاب اتفاق (لذت متن)
مردم ساحل نگران بچه ها بودند و سر از کار این خانواده درنمی آوردند. می دیدند پدرشان زیر سایبانی بزرگ خوابیده و مادرشان پشت به دریا سرگرم خواندن کتاب است. انگار بچه هایشان را به دست مادربزرگی مهربان سپرده بودند و خیالشان راحت بود. بی بی زن خاک و زمین بود و از هول و هراس به خودش می پیچید. چشم از دوقلوها برنمی داشت. هر بار که موجی روی بچه ها می غلتید، از جایش می جست، صدایشان می زد، و بااینکه از دریا وحشت داشت و شنا بلند نبود، با کفش و پیراهن توی آب می دوید. دوقلوها، علاوه بر دل بستگی به آب و دریا، بازندگی در کوه و بیابان هم آشنا بودند. اسم رودها، درخت ها، و پرنده های گوناگون را می دانستند. همین طور اسم بیشتر دهکده های شمال را. پدرشان زمین شناس بود. خاک ایران را وجب به وجب می شناخت، و با جیپ قدیمی اش به دورترین ده کوره ها سفرکرده بود. هرکس چهره آفتاب سوخته، پیشانی بلند، و بدن ورزیده او را می دید فکر می کرد سرکرده قبیله ای قدیمی ست. به آدم های شهری شباهت نداشت. اما وقتی پای صحبتش می نشستند، از دانش علمی و آشنایی اش با ادبیات و موسیقی تعجب می کردند. دوقلوها را، وقتی درس و مدرسه نداشتند، همراه خودش به کوه و بیابان می برد. چادر می زدند، بدن خاک آلودشان را توی آب سرد رودخانه می شستند. ماهی می گرفتند، آتش روشن می کردند و روی زمین گرم می خوابیدند. پدرشان تا مدت ها بیدار می ماند و به جهان بالای سرش نگاه می کرد. رازهای آسمان را می شناخت و راه شیری و هفت ستارگان را نشان بچه هایش می داد. دوقلوها با حیرت به صحبت های نجومی پدرشان گوش می دادند و قلب های کوچکشان می تپید. زندگی در جوار این پدر همراه باتجربه های لذت بخش بود، همراه با حیرت و هیجان. با این پدر می شد ساعت ها حرف زد، بازی کرد، کشتی گرفت، یا نیمه شب بیدارش کرد و زیر لحافش خزید. مادرشان هم با مادرهای دیگر تفاوت داشت. با بچه هایش دوست بود و تشویقشان می کرد آزاد و مستقل باشند. محال بود آن ها را تنبیه یا سرزنش کند. محال بود صدایش را بلند کند یا تهدید و تحقیرشان کند.