کتاب افسانه ی میگسار قدیس

Das falsche Gewicht
  • 15 % تخفیف
    130,000 | 110,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: ماهی ماهی
    نویسنده:
کد کتاب : 13542
مترجم :
شابک : 978-9642091843
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 25 مهر

معرفی کتاب افسانه ی میگسار قدیس اثر یوزف روت

افسانه ی میگسار قدیس، مجموعه ی سه داستان بلند بسیار مشهور از یوزف روت است، شامل وزنه ی نادرست، افسانه ی میگسار قدیس و لویاتان.
یوزف روت، روزنامه نگار و رمان نویس اتریشی عمده ی شهرتش را مدیون آن دسته از آثارش است که به زندگی پس از جنگ در اروپا می پردازد. مارش رادتسکی، ایوب و افسانه ی میگسار قدیس از آثار شاخص اویند.
در سال های ۱۹۳۰ آثار روت کم تر به مسائل روزمره می پرداختند و نوعی نوستالژیای ماخولیایی نسبت به زندگی اشرافی اروپای مرکزی قبل از ۱۹۱۴ پیدا می کنند. غالب شخصیت هایش ولگردهای بی خانمانی اند به دنبال مکانی برای زندگی، به خصوص مهاجران اتریش قدیم و یهودی ها که با سقوط امپراتوری های گذشته خانه ی حقیقی شان را از دست داده اند.
این رویکرد گذشته محور روت به نوعی در تقابل با رویکرد ملی گرایانه ی زمانه اش است که در قالب نازیسم شیوع پیدا کرده بود. با ذکر این نکته ی مهم که روت یهودی بود و در اوج به قدرت رسیدن هیتلر کشورش را برای همیشه به مقصد فرانسه ترک کرد.

کتاب افسانه ی میگسار قدیس

یوزف روت
یوزف روت، زاده ی 2 سپتامبر 1894 و درگذشته ی 27 می 1939، روزنامه نگار و رمان نویسی اتریشی بود. روت در سال 1913 به شهر لمبرگ رفت تا در دانشگاه حضور یابد اما یک سال بعد، برای تحصیل در رشته ی فلسفه و ادبیات آلمانی به دانشگاه وین رفت. او در سال 1916 برای دو سال به ارتش پیوست و پس از آن، به وین بازگشت و به روزنامه نگاری روی آورد. اولین رمان روت در سال 1923 به انتشار رسید.
قسمت هایی از کتاب افسانه ی میگسار قدیس (لذت متن)
کباره رو به سمت راست گرداند و به کارولینه نگاهی انداخت. اکنون چیزی توجهش را جلب کرد که دیروز از چشمش پنهان مانده بود: ردپای پیری بر چهره ی کارولینه. او کنارش خفته بود، رنگ پریده و پف کرده، سنگین نفس، غرق در خواب صبحگاهی زنان گذرکرده از بهار عمر. آندریاس به دگرگونی حاصل از گذر ایام پی برد، ایامی که خود او را هم بی نصیب نگذاشته بود. دریافت که خود نیز دگرگون شده است. تصمیم گرفت بی درنگ از جا برخیزد و به حکم سرنوشت از آن جا دور شود و پای به روزی تازه بگذارد، یکی از همان روزهای تازه ی مألوف خویش...