گنادی: چیه مثل طوطی تقلید می کن؟ درست حرف بزن. متلکین: به چشم. پشت «ماری استوارت» داغون شده، گنادی پانفیلوویچ. گنادی: یعنی که من بیام برات پشتش رو درست کنم. الکی می ری سر چیزای بیخود... رفوکاری! متلکین: کلا سوراخ سوراخ شده گنادی پانفیلوویچ. همین چند وقت پیش رفتم پایین دیدم از میونش کارگرهای صحنه دیده می شن... (تلفن روی میز زنگ می زند.) گنادی: وصله ش کن. (گوشی را برمی دارد.) بله؟ بلیت مجانی نداریم. وجدان داریم. (گوشی را می گذارد.) خیلی عجیبه. تو تراموا نشسته باشن از کنترلچی بلیت مجانی نمی خوان، همین که وارد تئاتر می شن، انگار خیریه باز کردیم، انتظار دارن مجانی باشه. این دیگه بی شرمیه. ای ای... بی شرمیه
رمان «مرشد و مارگاریتا» که در تاریکترین روزهای حاکمیت «ژوزف استالین» به رشتهی تحریر درآمد، در طول سال های بعدی به پدیدهای ادبی در سطح جهان و به نمادی برای آزادیِ هنر و اندیشه تبدیل شد.
نمایشنامه های انتخاب شده در این مطلب، بهترین ها برای ورود به این دنیا هستند
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
درست است که بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات روسیه، داستان هایی تاریک و سرشار از ترس به خاطر سیاهی های روح انسان هستند، اما شاهکار جاودان «میخائیل بولگاکف»، با آن ها کاملاً متفاوت است.
خوب بود دوستش داشتم