کتاب لو 30 یا

Lo-30-Ya
کد کتاب : 14179
شابک : 978-6229810255
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 420
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب لو 30 یا اثر امید کوره چی

لو30 یا جلد دوم رمان 7 جن می باشد. 7 جن در ژانر وحشت نوشته امید کوره چی است و کسانی که دوست دار این ژانر هستند حتما از این کتاب لذت خواهند برد. این رمان خواننده را با خود به دنیای ساحران و جادوگران می برد.

تسلط نویسنده به پدیده های ماوراءالطبیعه باعث شده تا بتواند به خوبی فضاسازی کرده و تصاویر منحصر به فردی برای خواننده ایجاد کند و همین امر منجر به خاص شدن این کتاب نسبت به سایر آثاری که تا به حال با این مضمون چاپ شده، گردیده است.

امید کوره چی در باره این کتاب می گوید:
«انکار نمی کنم که هم شوق دارم هم کمی دلهره دارم مخصوصا بخاطر خوانندگانی که مهربانانه پیام های محبت آمیز گذاشتن. شوق از این جهت که بنظر خودم کتاب بهتر از هفت جن بهشون هدیه کردم تا لحظات قشنگی رو باهاش داشته باشن و دلهره از این جهت که نکنه خدای نکرده این کتاب نا امیدشون کنم.
کلا الان در حالتی از خوف و رجاء هستم که تا بحال درکش نمی کردم. اصلا همین حالت چند ماه باعث شده هفت جن ۳ رو نتونم بیشتر از ۵۰ صفحه بنویسم و مدام منتظر بازخورد هایی هستم که ممکنه تلخ اما درست باشه.»

کتاب لو 30 یا

امید کوره چی
امید کوره چی متولد سال 1361 ، نویسنده و داستان نویس ایرانی می باشد.
قسمت هایی از کتاب لو 30 یا (لذت متن)
ما خواهران دریا بودیم، مریشا و تریشا. ملکه می گفت نام ما را پادشاه آگراداتس انتخاب کرده؛ مریشا یعنی جنگجو و تریشا یعنی جادوگر. ما دو پری، تنها امید سرزمین پریان بودیم تا آنکه مریشا قانون را نقض کرد. بله، در سرزمین پریان قانونی وجود دارد که بر سنگپاره های کوه بنفش حکاکی شده، قانونی که می گوید هرکس بخواهد سرزمین پریان را ترک کند، به راستی از آیین نیاکان خود برگشته و مرتد و لعنتی است؛ او مستحق مرگ است، نابودش کنید یا کوه بنفش او را خواهد کشت.

بدان که هر کس برای خود یک لوثیاست و هر لوثیایی ممکن است در رنج ها شموطیاس را از دست بدهد و تبدیل به سنگ گردد یا بدتر از آن برده ابلیس گردد.اما ... حتی اگر سنگ شوی هر کجا که باشی می توانی پادشاه بزرگ را صدا بزنی تا لطفش شامل حالت شود، بعد حتما میرانایی خواهد آمد تا شموطیاس را به تو بازگرداند . آری ... تنها کافی است در تاریک ترین لحظه زندگی آنجا که ناتوانی تو را احاطه کرده ، رو کنی به پادشاه بزرگ و بگویی :درود بر تو ای عزت بخش مومنانی که ناتوان شده اند.

ما دو پری، تنها امید سرزمین پریان بودیم تا آنکه مریشا قانون را نقض کرد. بله، در سرزمین پریان قانونی وجود دارد که بر سنگپاره های کوه بنفش حکاکی شده، قانونی که می گوید هرکس بخواهد سرزمین پریان را ترک کند، به راستی از آیین نیاکان خود برگشته و مرتد و لعنتی است؛ او مستحق مرگ است، نابودش کنید یا کوه بنفش او را خواهد کشت.

وقتی او را با خطوط سیاه حک شده بر پشت و کتف هایش پیش من آوردند، صداقتی در چشم هایش بود که قلبم رضا نداد به تهمت جنون از بارگاه برانمش یا به جرم غفلت در بندش کنم. صدای فرشتگان که جنگجویان افلاک بودند، بلند شد که «او را به اتهام خیانت بکشید!» اما من به زخم سیاه سینه اش خیره شدم، سخت ترین راه را برگزیدم و گفتم: آزادش کنید! روقاییل فرشته که وزیر بارگاه بود، تا حرف را شنید؛ خشمگین برآشفت و گفت: چگونه می توانی یک دروغگو را آزاد کنی؟ آیا شرافت شاهی و اصالت فرشتگی چنین اجازه ای به تو می دهد که یک خائن را آزاد کنی؟! دوباره به هاتف نگاه کردم؛ هنوز با دست های بسته و بدن زخمی، خیره بود به چشم هایم. رده رده های سیاه پشت و کتف هایش نشان می داد او قاصد یک خبر بوده؛ خبر حمله طمطام های سیاه معبد شیطان به ارض طایفه چهارم جن ها. البته این خبر، چیزی نبود که روقاییل برای خاطر آن به هاتف اتهام خیانت بزند؛ موضوع چیز دیگری بود. با اشاره دست، به هاتف سفید پوشی که در آسمان چهارم دیگر مجبور نبود کالبد پرنده ای خودش را حفظ کند و به شکل فرشتگان در برابرم زانو زده بود، علامتی دادم و آمرانه گفتم: به همگان بگو چه دیده ای؟