کتاب «گربه بی گربه» نوشتهی فرانسیس استیکلی با تصویرگری زیبای ئهشا گیلبرت، اثریست ظریف، شاعرانه و چندلایه که همزمان کودک را به یک بازی تصویری بامزه دعوت میکند و هم در دل خود، نگاهی مهربانانه و عمیق به مفاهیمی چون فقدان، غم، پذیرش و التیام دارد. این کتاب تصویری برای گروه سنی کودک طراحی شده، اما تأثیر احساسی و پیام انسانی آن فراتر از سن است. داستان از دو زاویهی روایی شکل میگیرد: یکی از زبان سگی بانمک که با اطمینان تمام اعلام میکند «هیچ گربهای این دور و بر نیست! اصلا و ابدا!» و دیگری از نگاه دختربچهای که با دلی پر از دلتنگی، در جایجای خانه و باغ به دنبال گربهی ناپدیدشدهاش میگردد. در ظاهر، کتاب یک بازی دیداریست؛ کودک با ورق زدن صفحات، تشویق میشود تا در میان شاخهها، پشت صندلیها یا لابهلای اسباببازیها، سرنخهایی از حضور گربه پیدا کند: گاهی فقط نوک دمش، گاهی رد پا، یا نگاهی پنهان. اما لایهی پنهان داستان چیزی فراتر از یک بازی است. در خلال این جستوجوی کودکانه، کمکم مشخص میشود که گربه نه گم شده و نه قایم شده، بلکه دیگر در میان ما نیست. گربه مرده و این جستوجو، در واقع نوعی مواجهه با غم و تلاش برای درک و پذیرش فقدان است. تصاویر بسیار گویا و احساسیاند؛ چهرهی کنجکاو و امیدوار دختربچه بهتدریج غمگین و دلتنگ میشود. سکوت و خلأ موجود در تصویرها، جای خالی گربه را بهشکلی دردناک اما آرام به مخاطب القا میکند. با این حال، پایان داستان روشن و آرامبخش است. دخترک به جای تسلیم شدن به غم، به یاد لحظات شاد با گربهاش میافتد؛ خاطراتی که حالا به گنجی در قلبش تبدیل شدهاند. او یاد میگیرد که اگرچه فقدان دردناک است، اما عشق باقی میماند، و خاطرات میتوانند به چراغی برای ادامهی مسیر تبدیل شوند. «گربه بی گربه» کتابیست که میتواند ابزاری موثر برای والدین، مربیان و مشاوران باشد تا با کودکان دربارهی موضوع دشواری مانند مرگ و سوگ صحبت کنند، آن هم با زبانی کودکانه، ساده و پر از مهربانی. این کتاب نشان میدهد که چگونه میتوان با غم کنار آمد، بیآنکه آن را پنهان کرد، و چگونه میتوان از دل فقدان، به خاطرهای روشن و پایدار رسید.
درباره فرانسیس استیکلی
فرانسیس استیکلی در ناتینگهام و نوریچ انگلستان بزرگ شد. او یک متخصص سوادآموزی کودکان و معلم مدرسه ابتدایی است و نویسنده چندین کتاب مصور است.