سبک نوشتاری خوسه اوبخرو در کتاب دود ساده، موجز و در عین حال بسیار تأثیرگذار است؛ خوسه اوبخرو با حذف جزئیات غیرضروری و پرهیز از توصیفهای اضافی، فضایی مینیمالیستی خلق کرده که به خوبی با حال و هوای خاموش و تهدیدآمیز داستان هماهنگ است. زبان او خشک و بیپیرایه به نظر میرسد، اما در لایههای زیرین، بار عاطفی و فلسفی عمیقی را منتقل میکند. سکوت شخصیتها، فقدان دیالوگهای بلند و توصیفهای کوتاه از طبیعت یا روابط، همگی ابزاری هستند برای نشان دادن انزوا، ترس و بحران وجودی. همین سادگی ظاهری، خواننده را وادار میکند تا تأمل کند، فضای داستان را با ذهن خود کامل سازد و در نهایت با سؤالاتی جدی درباره انسان، بقا و معنا روبهرو شود.
بنظر من خیلی بد بود ، خط داستانی مشخص نبود ، نمیفهمیدی الان داره چی میشه اصلا چی شده که اینجور شد ، خلاصه من از 10 نمره بهش 1 میدم
در پاراگراف اولی که ابتدای یادداشت وجود دارد نکتهی بسیار مهمی گفته شده است و آن اینکه «ولی سخت بشود جایی که هیچ خاطرهای ندارد زندگی کرد. بیروایت.» وضعیت و موقعیت رمان نیز همینگونه است؛ خواننده باید وضعیت را از آنِ خود کند و برای خود بسازد و تکمیل کند، درغیر این صورت سخت میشود موقعیتی را که نویسنده ساخته است درک کرد، زیرا نه خاطرهی دقیقی وجود دارد، نه مکان داستانیِ مشخصی، نه پیرنگ اساسیای و نه حتی اسمی که بتوان شخصیتها را با آن دنبال کرد.
یک کتاب پالتویی خوش خوان که هم واقعی است و هم غیر واقعی ، با توصیفات هجان انگیز و رمانتیک! ، حتما بخوانید