مقاله «ضد واقعگرایی اخلاقی» نوشتهی ریچارد جویس در دانشنامه فلسفه استنفورد یکی از جامعترین و روشنترین معرفیها از دیدگاهی در فرااخلاق است که وجود واقعیتهای اخلاقی عینی و مستقل از ذهن را انکار میکند. جویس در این مقاله هدفی دوگانه دارد: از یک سو، ساختار و انواع گوناگون ضدواقعگرایی اخلاقی را به شکلی توصیفی و دقیق ترسیم میکند و از سوی دیگر، با نگاهی انتقادی به نقاط قوت و ضعف هر موضع میپردازد. این اثر برای دانشجویان فلسفه، پژوهشگران و علاقهمندان به مباحث اخلاق تحلیلی به منزلهی نقشهای راهگشا از منظومهی نظریات ضدواقعگرایانه در برابر واقعگرایی اخلاقی عمل میکند. جویس ضدواقعگرایی اخلاقی را به عنوان موضعی تعریف میکند که یکی از سه تز اصلی واقعگرایی اخلاقی را رد میکند: نخست، تز معناشناختی که جملات اخلاقی را گزارههایی دانسته و هدفشان را صدق یا کذب میداند؛ دوم، تز حقیقتگرایانه که بر وجود گزارههای اخلاقی صادق تأکید دارد؛ و سوم، تز متافیزیکی که از وجود ویژگیهای اخلاقی مستقل از ذهن دفاع میکند. به زعم او، انواع ضدواقعگرایی بر حسب اینکه کدام تز را رد میکنند، تمایز مییابند. نخستین موضع، غیرشناختگرایی یا بیانگرایی است که بر این باور است جملات اخلاقی بیان احساسات، نگرشها یا دستورات هستند نه گزارش واقعیت. در این دیدگاه، زبان اخلاقی نه توصیفی بلکه بیانی و تجویزی است. نظریه خطا، دومین رویکرد، با پذیرش معناشناسی گزارهای اخلاق، معتقد است همهٔ گزارههای اخلاقی کاذباند، زیرا هیچ واقعیت اخلاقیای در جهان وجود ندارد؛ موضعی که جویس آن را با الهام از جی. ال. مکی بررسی میکند. در برابر این دو، ذهنگرایی، شبهواقعگرایی و فرافکنیگرایی میکوشند نشان دهند که گزارههای اخلاقی میتوانند وابسته به نگرشها و قراردادهای انسانی صادق یا کاذب باشند، بیآنکه به واقعیتهای فرامادی متوسل شوند. جویس با علاقهی ویژهای به «خیالپردازی اخلاقی» میپردازد، ایدهای که میگوید ما از زبان اخلاقی همچنان استفاده میکنیم گویی واقعیتهای اخلاقی وجود دارند، هرچند آگاهیم چنین نیست. به این ترتیب، اخلاق به عنوان یک «خیال مفید» حفظ میشود، بیآنکه تعهد متافیزیکی در پی داشته باشد. جویس سپس به چالشهای اصلی ضدواقعگرایی میپردازد. نخست، اعتراض شهودگرایانه که میگوید باور عمومی به عینیت اخلاقی نشانگر واقعیت آن است. او میپرسد آیا چنین شهودی واقعا دلیلی موجه برای پذیرش واقعگرایی است یا تنها بازتاب تربیت و زبان اخلاقی ماست. دوم، مسئلهی اختلاف نظر اخلاقی که در غیاب واقعیتهای عینی چگونه معنا پیدا میکند. جویس توضیح میدهد که ضدواقعگرایان با تکیه بر تحلیلهای روانشناختی و اجتماعی از اختلافها میتوانند آن را تبیین کنند. سوم، پرسش از نیروی انگیزشی اخلاق: اگر گزارههای اخلاقی صادق نباشند، چرا ما به آنها عمل میکنیم؟ او نشان میدهد که نظریههایی چون خیالپردازی یا شبهواقعگرایی میکوشند بدون توسل به واقعگرایی، انگیزش و الزام اخلاقی را توضیح دهند. نثر جویس شفاف، منظم و بیطرفانه است و به شکلی نظاممند تمایزهای مفهومی را روشن میسازد. نوآوری او در طرح و دفاع از خیالپردازی اخلاقی، کوششی است برای حفظ کارکرد عملی و زبانی اخلاق در حالی که از تعهدات متافیزیکی سنگین پرهیز میکند. با این حال، منتقدان استدلال میکنند که اگر گزارههای اخلاقی صرفا داستان باشند، شاید نتوان آنها را جدی گرفت یا مبنایی برای اصلاح اخلاقی یافت. همچنین، برخی میگویند ضدواقعگرایی در توضیح پیشرفت اخلاقی و امکان داوری عقلانی میان نظامهای اخلاقی ناکام میماند. با وجود این کاستیها، مقاله جویس تصویری جامع، انتقادی و روشن از چشمانداز ضدواقعگرایی اخلاقی ارائه میدهد. او با انسجامی مثالزدنی خواننده را از غیرشناختگرایی تا داستانپردازی اخلاقی هدایت میکند و در نهایت، تصویری متعادل از جدال دیرینه میان واقعگرایی و ضدواقعگرایی به دست میدهد. این اثر نهتنها مدخلی دانشنامهای بلکه نمونهای از تفکر تحلیلی دقیق در حوزهی اخلاق معاصر است.
درباره ریچارد جویس
ریچارد جویس استاد فلسفه در دانشگاه ویکتوریا در ولینگتون میباشد. وی به دلیل پژوهشهایش در زمینه فرااخلاق و روانشناسی اخلاقی شهرت دارد.