کتاب بهترین داستان های جهان 1

The best stories in the world
جلد اول - قرن های19و20،استادان کهن،سنت گرایان
کد کتاب : 14294
مترجم :
شابک : 978-6009505029
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 526
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

بهترین داستان های جهان 4
The best stories in the world
جلد چهارم - بخش اول: سنت ستیزان، مدرنیست ها
کد کتاب : 14298
مترجم :
شابک : 978-6009505050
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 527
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

بهترین داستان های جهان 2
The best stories in the world
جلد دوم - دوران طلایی،بخش اول
کد کتاب : 14295
مترجم :
شابک : 978-6009505036
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 519
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

بهترین داستان های جهان 3
The best stories in the world
جلد سوم - دوران طلایی،بخش دوم
کد کتاب : 14296
مترجم :
شابک : 978-6009505043
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 423
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : ---

بهترین داستان های جهان 5
The best stories in the world
جلد پنجم - بخش دوم: سنت ستیزان، پسامدرنیست ها
کد کتاب : 14299
مترجم :
شابک : 978-6009505067
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 518
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب بهترین داستان های جهان 1 اثر مجموعه ی نویسندگان

"بهترین داستان های جهان" اثری است که به حق شایسته ی این عنوان است؛ چرا که "احمد گلشیری"، یکی از بهترین نویسندگان و مترجمان فارسی زبان، گلچینی بی نظیر از جذاب ترین و خواندنی ترین داستان های دنیا را در این مجموعه ی پنج جلدی جمع آوری و ترجمه کرده است. "احمد گلشیری" تلاش نموده تا از هر کدام از نویسندگان معروف و صاحب سبک در بازه ی زمانی قرن نوزده تا بیست و یک، اثری را در مجموعه ی "بهترین داستان های جهان" بگنجاند.از ویژگی های این مجموعه می توان به شرح حال مختصری که در ابتدای داستان، درباره ی نویسنده ی مدنظر و آثار او به نگارش در آمده اشاره کرد.
جلد نخست این مجموعه به آثار نویسندگان کهن و سنت گرا همچون داستایفسکی، گی دو مو پاسان، ناتانیل هاثورن، تولستوی، گوگول و چخوف اختصاص یافته و در جلد دوم و سوم، با آثار نویسندگان مطرح دوران طلایی همچون گراهام گرین، فرانک اوکانر، سامرست موام و جک لندن مواجه هستیم. نکته ی قابل توجه، حضور آثار محمد علی جمالزاده و بزرگ علوی در جلد دوم این کتاب است. بعد از این نوبت به آثار مدرنسیت ها یا سنت ستیزانی نظیر ارنست همینگوی ، سالینجر ، فرانتس کافکا، ویرجینیا وولف، آلبر کامو و و ژان پل سارتر می رسد و سر آخر هم آثار پست مدرن از نویسندگانی همچون ریچارد براتیگان، هاروکی موراکامی، دانالد بارتلمی، گابریل گارسیا مارکز و جیمز پاردی در این مجموعه گنجانده شده است. این مجموعه ی ارزشمند، علاوه بر اینکه با کیفیت بالای داستان های برگزیده شده، اوقات دلپذیری را برای مخاطب فراهم خواهد نمود، به سبب تفکیک آثار بر اساس سبک نویسندگی، زمینه ی آشنایی مناسبی را برای خوانندگان مهیا ساخته ست.


کتاب بهترین داستان های جهان 1

دسته بندی های کتاب بهترین داستان های جهان 1
قسمت هایی از کتاب بهترین داستان های جهان 1 (لذت متن)
ماتریونا زمستان آن سال نگرانی های زیادی داشت. اولا همسایه ها پاپی اش شدند که برود درخواست مستمری کند. او در این دنیا تک و تنها بود و وقتی هم شدیدا بیمار شد از کلخوز هم عذرش را خواستند. از همه طرف بد آورد. بیمار شد اما او را از کار افتاده نمی شناختند. یک ربع قرن در کلخوز کار کرده بود اما کلخوز کارخانه نبود که مستمری به او تعلق بگیرد، بنابراین مستمری به او تعلق نمی گرفت. فقط می توانست تلاش کند برای شوهرش درخواست مستمری کند، و بگوید که سرپرست خانواده اش را از دست داده. اما حالا دوازده سالی می شد که شوهرش مرده بود، یعنی از ابتدای جنگ. و کار ساده ای نبود که بخواهد از جاهای مختلفی که خدمت کرده مدرک جمع آوری کند و این که چه مبالغی دریافت می کرده. جمع آوری آن مدارک چه دردسری خواهد داشت و یافتن یک نفر که گواهی کند شوهر، بگیریم، ماهانه سیصد روبل دریافت می کرده و این که زنی تنها زندگی می کند و کسی را ندارد که به او کمک کند و چه سالی به دنیا آمده. آن وقت تمام این اطلاعات می بایست به ادارۀ مستمری برده شود و سپس جای دیگری برده شود تا اغلاط اصلاح شود و باز بازگردانده شود و دست آخر باید تحقیق می شد که بالاخره مستمری به او تعلق می گیرد یا نه. این همه مدت زیادی طول می کشید.

ما او را تماشا می کردیم. خوان هم او را تماشا می کرد. هر سه نفر ما او را تماشا می کردیم؛ چون او زنده بود. حرکات آدم زنده را داشت، علایق یک آدم زنده را. در این زیرزمین مثل آدم های زنده که می لرزند می لرزید. تن و بدن فربه و سر به راه خود را داشت. درحالی که ما دیگر تن خود را احساس نمی کردیم؛ یعنی مثل او احساس نمی کردیم. دلم می خواست به شلوارم دست بگذارم، اما جرئت نمی کردم. به بلژیکی نگاه کردم، قرص و محکم روی پاهایش قرار داشت، بر عضلاتش مسلط بود و می توانست برای فردایش تصمیم بگیرد. ما حکم سه سایه عاری از خون را داشتیم او را تماشا می کردیم و مثل موجودات خون آشام خونش را می مکیدیم.

مردی عادت کرده است پی در پی با چتر بر سرم بکوبد. از روزی که شروع کرد چترش را بر سرم بکوبد درست پنج سال می گذرد. روزهای اول تاب تحمل ضربه های او را نداشتم، اما اکنون به آن ها عادت کرده ام. نامش را نمی دانم، همین قدر می دانم که او یک آدم معمولی است. لباس ساده ای به تن دارد، موهای شقیقه اش خاکستری است و چهرۀ محوی دارد. پنج سال پیش، در صبح یک روز دم کرده، با او برخورد کردم. توی باغ ملی پالرمو، روی نیمکتی، جا خوش کرده بودم و در سایۀ درختی سرگرم روزنامه خواندن بودم. به ناگاه احساس کردم که چیزی به سرم خورد. ضربه کار همین مرد بود که اکنون، هم چنان که دارم می نویسم، پی در پی و با خونسردی چترش را بر سرم می کوبد. بار اول سرم را با خشم بلند کردم (این را بگویم که اگر موقع روزنامه خواندن کسی مزاحم من بشود، از کوره در می روم)؛ اما او هم چنان ادامه داد و با آرامی بر سرم می زد. درآمدم به او گفتم: «مگر دیوانه ای؟» به ظاهر حرفم را نشنید. آن وقت تهدیدش کردم که به پلیس شکایت می کنم؛ اما او با خونسردی تمام به کارش ادامه داد. پس از چند لحظه تردید، چون دیدم که خیال ندارد دست از سرم بردارد، از جا بلند شدم و مشت محکمی توی صورتش زدم.