کتاب آتشی در خانه

Home Fire
کد کتاب : 14344
مترجم :
شابک : 978-6226513562
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 255
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

برنده جایزه ادبیات داستانی زنان سال 2018

از کتاب های برگزیده نیویورک تایمز

معرفی کتاب آتشی در خانه اثر کامیلا شمسی

کتاب «آتشی در خانه» رمانی نوشته ی «کامیلا شمسی» است که اولین بار در سال 2017 منتشر شد. «اسما» اکنون آزادی خود را به دست آورده است. پس از سال ها مراقبت از خواهر و برادر کوچکش به خاطر مرگ مادر، او حالا دعوتی به آمریکا را پذیرفته که به او این فرصت را می دهد تا رویای چندین ساله اش را محقق سازد. «اسما» اما نمی تواند از نگرانی درباره ی زندگی خواهرش «آنیکا» در لندن، دست بردارد، و یا برادرش «پرویز» که برای تحقق آرزویی تاریک آن ها را ترک کرد. وقتی خبری از «پرویز» در آن سوی جهان به گوش می رسد، بدترین ترس های «اسما» رنگ واقعیت به خود می گیرد. سپس پسر یکی از سیاستمداران قدرتمند وارد زندگی این دو خواهر می شود. آیا او فرصتی برای تجربه ی عشق است؟ راهی برای نجات «پرویز»؟ تار و پود زندگی این دو خانواده به شکلی ناگهانی در هم تنیده می شود.

کتاب آتشی در خانه

کامیلا شمسی
كاميلاشمسی (Kamila Shamsie؛ زادهٔ ۱۳ اوت ۱۹۷۳) یک نویسنده اهل پاکستان - بریتانیا است.شمسی اولین رمان خود را با عنوان "The City by the Sea" در حالی که هنوز در کالج بود، نوشت، و در سال 1998 و در سن 25 سالگی منتشر شد.این کتاب در فهرست جوایز "جان لوللین روی" در انگلستان قرار گرفت، و شمسی جایزه نخست وزیر ادبیات در پاکستان را در سال 1999 دریافت کرد.
نکوداشت های کتاب آتشی در خانه
A suspenseful and heartbreaking story of an immigrant family.
داستانی پرتعلیق و تأثیرگذار درباره ی خانواده ای مهاجر.
Barnes & Noble

A difficult book to put down.
کتابی که کنار گذاشتنش سخت است.
NPR NPR

A thought-provoking commentary on loyalty, love, justice, politics, terrorism, religion, and family.
تفسیری تفکربرانگیز از وفاداری، عشق، عدالت، سیاست، تروریسم، مذهب و خانواده.
Buzzfeed

قسمت هایی از کتاب آتشی در خانه (لذت متن)
این پلیس داشت همان کاری را می کرد که «اسما» قبلا در مواجهه با مأموران حراست تجربه کرده بود؛ یعنی وقتی رک و پوست کنده جواب سوالاتشان را می دادی، ساکت می ماندند و همین سکوتشان باعث می شد بیشتر حرافی کنی و هرچه بیشتر بلبل زبانی می کردی، بیشتر گناهکار به نظر می رسیدی.

پس از رفتن خانم پلیس، بی اجازه ساکش را جمع کرده بود و نگران بود نکند این کارش تخلف محسوب شود. بهتر نبود ساک را دوباره خالی کند و بگذارد همانطور به هم ریخته بماند یا همین کارش هم اوضاع را بدتر می کرد؟ بلند شد و زیپ ساک را کشید و درش را باز کرد تا محتویات ساک معلوم باشد. مردی با گذرنامه، لپتاپ و تلفن همراه «اسما» وارد شد. بذر امیدی در دل «اسما» جوانه زد. مرد نشست و به او هم اشاره کرد که بنشیند. بعد ضبط صوتی روی میز، بین «اسما» و خودش گذاشت و گفت: «خودت رو تبعه ی انگلستان می دونی؟»

حالا تقریبا پس از گذشت ده هفته می توانست توی تختش لم بدهد و مطمئن باشد که می تواند بدون هیچ چشم مراقبی به تماشای آسمان بنشیند. چقدر حرکت چتربازها آرام به نظر می رسید. می گذشتند و ردی طلایی و قرمز از خود به جا می گذاشتند. تقریبا در تمام طول تاریخ بشر، کسانی که از آسمان به زمین نازل شده بودند، یا فرشته بودند یا خدا یا شیطان؛ مثلا «ایکاروس» خدای جنگ را در حال سقوط می بینیم و پدرش «دایدالوس» را که به آرامی در پی نجات فرزند سرکش خود است.