در رمان «The Heiress»، ریچل هاوکینز داستانی گوتیکـمدرن میسازد که لایهلایه در تار و پود ارث، سکوتهای خانوادگی و وسوسهی حقیقت تنیده شده است. در قلب روایت، روبی مکتاویش قرار دارد؛ زنی ثروتمند، منزوی و مرموز که زندگیاش همانقدر که مایهی شایعه بود، مایهی ترس نیز. با مرگ او و وصیتنامهای غیرمنتظره که ثروت را نه به خانوادهی فریبکارش، بلکه به پسرخواندهاش کامدن میسپارد، پردهای تازه از شک و خشم و خاطرات دفنشده بالا میرود. کامدن، پس از سالها، با همسرش جولز به خانهی اجدادی بازمیگردد؛ جایی که زمان متوقف شده و دیوارها هنوز بوی خاطره، دروغ و تهدید میدهند. هاوکینز با مهارتی سنجیده، روایت را میان حال و گذشته از جمله نامههایی از زبان خود روبی به گردش در میآورد تا پرترهای پیچیده از زنی بسازد که بیش از آنکه قربانی باشد، بازیگری ماهر در صحنهی زندگی خود بوده است. روبی را نمیتوان صرفا ثروتمند یا عجیب توصیف کرد؛ او زنی است با آگاهی بیرحمانه از قواعد قدرت، که پشت لبخندهای سرد و تصمیمهای بزرگ، جنگی خاموش با خانواده و هویتش را پنهان کرده است. فضای رمان، سرشار از نشانههای گوتیک جنوبی است: خانهای قدیمی که خود شخصیت مستقلی است، خانوادهای فروپاشیده، و میراثی که بیشتر به نفرین میماند تا موهبت. اما هاوکینز، با دیالوگهای تند و تحلیل روانشناختی ظریف، این عناصر را از کلیشه بیرون میکشد و روایتی خلق میکند که نهتنها معمایی خانوادگیست، بلکه تأملیست بر تروما، وفاداری و بازسازی خویشتن. «The Heiress» فراتر از داستانی دربارهی رازها و ارثهاست؛ این رمان دربارهی حافظه و کنترل روایت است: چه کسی مجاز است داستان یک زندگی را تعریف کند؟ آیا حقیقت، در برابر سکوت و روایتهای گزینشی، دوام میآورد؟ و اگر گذشته را نفهمیدهایم، آیا میتوانیم از آن رها شویم؟ در پاسخ به این پرسشها، هاوکینز بهجای قطعیت، سکوتهای پرمعنا و لایههایی از ابهام باقی میگذارد. با پیچوتابهای حسابشده و لحن خویشتندارانهاش، The» Heiress» نه فقط اثری تعلیقی، بلکه مطالعهایست بر آنچه به ما به ارث میرسد؛ نه فقط ثروت و راز، که نقش، سکوت و رویای بازگفتن حقیقت.
درباره ریچل هاوکینز
ریچل هاوکینز نویسنده کتاب افسونگر سابق من، سه گانه پرفروش عاشقانه ماوراء الطبیعه نوجوان است. او اهل دوتان، آلاباما است. او همچنین تحت نام ارین استرلینگ (Erin Sterling) مینویسد.