کتاب پیمانه و دانه

Peymane-Va-Dane
شرح داستان های مثنوی به نثر
کد کتاب : 14915
شابک : 978-6006395203
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 960
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 14
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب پیمانه و دانه اثر مهدی سیاح زاده

ای برادر، قصه چون پیمانه ای است معنی اندر وی مثال دانه ای است
دانۀ معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
دوست دارید مثنوی و معنوی مولانا را بخوانید تا چشمه ی دلتان از این آب گوارا سیراب شود، با اشتیاق فراوان کتاب را در دست می گیرید اما چیزی نگذشته عواملی باعث می شوند که شوق تان فروکش کند و آنرا کنار بگذارید. اما اشکال کار دقیقا کجاست؟ می توان چند عامل را ذکر کرد، نخست عامل را می توان عدم پایبندی مولانا به سبک داستان گویی رایج آن زمان دانست یعنی تکنیک حکایت در حکایت را به وفور استفاده می کند به گونه ای که خواننده گاهی سخت داستان اصلی را پیدا می کند، دومین عامل شاید کلمات و الفاظی باشند که امروزه کاربردی ندارند و کهنه و نامفهوم شده اند. عامل سوم چند لایه بودن مثنوی و معنوی از نظر معنی است. پیمانه و دانه در پی این است که به شما کمک کند تا این مشکل را حل کنید. نویسنده در این کتاب تمامی داستان ها را با نثری ساده و روان به همراه شرح تفسیر به نگارش درآورده است. کتاب کوشش می کند که تمامی سطوح معانی را برای مخاطبان و عموم خوانندگان به شکلی روشن و شفاف بیان کند. «پیمانه و دانه» در مرحلهٔ اول بیان همهٔ داستان های مثنوی معنوی ست که با زبانی روان، و به دوراز پیچیدگی های مرسوم، داستان های تودرتوی مثنوی را یک به یک جدا کرده، شرح مختصر می دهد و پس ازآن با همان زبان' به تفسیر داستان ها و نمادهای آن می پردازد.

کتاب پیمانه و دانه

مهدی سیاح زاده
محمد مهدی سیاح زاده در سال ۱۳۱۳ در بندر انزلی متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند. در رشته روان‌شناسی در ایران و آمریکا درس خواند و در لوس‌آنجلس مقیم و مشغول به کار گردید. هنگام تحصیل در ایران از محضر استاد بدیع‌الزمان فروزانفر و دکتر عبدالحسین زرین کوب بسیار بهره برد و از همان موقع، شیفته مولانا شد. او در ۲۰ سال اخیر بیش‌تر وقت خود را صرف پژوهش در آثار مولانا کرد که حاصل آن کتاب‌های «چنین گفت مولوی»، «پیمانه و دانه»...
دسته بندی های کتاب پیمانه و دانه
قسمت هایی از کتاب پیمانه و دانه (لذت متن)
«داستان مرد بقال و طوطی» مرد بقال در دکان خود طوطی سبز رنگ خوش سخن و خوش نوایی داشت که به مشتریان لطیفه می‎ گفت و شوخی می کرد. «بود بقالی و وی را طوطی ای_ خوشنوایی، سبز گویا طوطی ای_ در دکان بودی نگهبان دکان_ نکته گفتی با همه سوداگران» یک روز، موقعی که مرد بقال در دکان نبود، طوطی هنگامی که از این سوی دکان به سوی دیگر می جهید، بالش به شیشه ی روغن گل گرفت. شیشه افتاد و شکست و روغن نیز بر زمین ریخت و هدر رفت. وقتی بقال آمد و روغن ریخته شده را دید، چنان خشمگین شد که با چوبی بر سر طوطی زد و کاکل او را ریخت و سر طوطی بیچاره کل شد. همین کار بقال سبب گردید که طوطی از نطق بیفتد. چند روزی حرف نزد. مرد بقال، که از کار خود سخت پشیمان شده بود، از شدت اندوه ریش خود را می کند و می گفت: «دست من بشکسته بودی آن زمان_ چون زدم بر سر آن خوش زبان» برای دوباره به سخن درآمدن طوطی نذر و نیازها کرد، صدقه ها داد، حتی دست به کارهای عجیب و غریبی زد که او را به سخن بیاورد، اما هیچ یک کارساز نشد و طوطی حرف نزد که نزد. سه شب و سه روز از این ماجرای غم انگیز گذشت. روز چهارم با نومیدی بر دکان نشسته بود که: «جولقیای سر برهنه می گذشت_ با سر بیمو و چو پشت طاس و طشت» درویشی که سر بی مو داشت از جلوی دکان می گذشت. وقتی طوطی کسی را دید که بدنش پر از مو و سرش مانند پشت طاس و طشت سفید و بی مو است، او را با خودش قیاس کرد و نتیجه گرفت که حتما باید این مرد هم شیشه ی روغن ریخته باشد که چنین کل شده است.