کتاب دره میلر

Miller's Valley
کد کتاب : 14982
مترجم :
شابک : 978-6009692026
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1395
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دره میلر اثر آنا کوئیندلن

کتاب «دره میلر» رمانی نوشته ی «آنا کوئیندلن» است که اولین بار در سال 2016 منتشر شد. زندگی «میمی میلر» در دهه ی 1960 و در «دره میلر» آغاز شد، در شهری کوچک که خانواده اش برای نسل ها در آن زندگی کرده اند. مقامات دولتی هشدار می دهند که وقوع یک سیل ممکن است باعث غرق شدن زمین خانوادگی آن ها شود، و «میمی» همزمان با این که شاهد واکنش های مختلف مردم شهر به این هشدار است، تلاش می کند تا میان آرزوهای خود و وفاداری اش نسبت به خانه تعادل ایجاد کند. پدرش حاضر به نقل مکان نیست، و «میمی» با دیدن یکدندگی او، آرزوهای برآورده نشده ی مادرش را بیشتر و بیشتر درک می کند. او برای رو به رو شدن با این مشکلات، به مدرسه، روابط عاشقانه و دنیای بزرگسالان پناه می آورد.

کتاب دره میلر

آنا کوئیندلن
کویئندلن دارای پدری ایرلندی و مادر ی ایتالیایی و خود زاده فیلادلفیا در ایالات متحده است. حرفه‌اصلی او نویسندگی و روزنامه‌نگاری است. کویئندلن در مقام نویسنده خالق آثاری چون واقعی، سیاه و کبود، زندگی آرام با خرده‌های نان و دره میلر به شمار می‌رود.او همچنین خالق زندگی‌نامه‌هایی از مشاهیر فرهنگی جهان نیز هست که با عنوان «شمع‌های بسیار»، «کیک فراوان» و «راهنمای مختصر برای زندگی بهتر» است که برخی از آنها دارای فروش میلیونی در جه...
نکوداشت های کتاب دره میلر
A moving exploration of family and home.
کاوشی تکان دهنده در مفهوم خانواده و خانه.
Publishers Weekly Publishers Weekly

An emotionally powerful story about a family you will never forget.
داستانی قدرتمند از نظر عاطفی، درباره خانواده ای که هیچ وقت فراموش نخواهید کرد.
Penguin Random House Penguin Random House

Stunning.
خیره کننده.
Washington Post Washington Post

قسمت هایی از کتاب دره میلر (لذت متن)
من با صدای حرف زدن پدر و مادرم در آشپزخانه در شب هایی که مادرم سر کار نمی رفت، و با صدای پمپ چاه موقعی که باران می بارید، بزرگ شدم. حالا که سال های سال از آن دوران می گذرد، نیمه های شب از خواب بیدار می شوم و خیال می کنم صدای مادر یا پدرم یا ضربات خفیف پمپ یا زیر لب حرف زدن های آن دو را می شنوم.

اگر از پمپ چاه درست نگه داری کنی که پدرم این کار را می کرد، آن وقت صدای خفه ی پت پتی از آن می شنوی که شبیه صدای قطاری بدون سوت است. برادرم، «تامی»، همیشه می گفت این صدا را دوست دارد اما من فکر می کنم دلیلش این بود که می توانست شبانه دزدکی از خانه بیرون برود و کسی صدایش را نشنود. مادرم به این صدا اهمیت نمی داد چون شیفت کاری اش باعث می شد اغلب شب ها در خانه نباشد و وقتی به خانه می رسید، آنقدر خسته بود که هیچ چیز نمی توانست بیدار نگهش دارد.

درست بالا سر تختم یک دریچه ی بخاری بود که اگر دنبالش پایین می رفتی، به پشت میز آشپزخانه می رسیدی و بعدش از کوره ی چدنی قدیمی در زیرزمین سر در می آوردی. وقتی پنج سالم بود، فکر می کردم اتاقم روح دارد چون همین که می خواست خوابم ببرد، صدای ناله ای را از زیر تختم می شنیدم.