کتاب به عقب نگاه نکن

Don't Look Back
کد کتاب : 15002
مترجم : اعظم هدایتی
شابک : 978-6222010539
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 340
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1996
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

برنده جایزه ی کلید شیشه ای انجمن جنایی نویسان اسکاندیناوی سال 1997

«کارین فوسوم» از نویسندگان پرفروش در ادبیات نروژ

معرفی کتاب به عقب نگاه نکن اثر کارین فوسوم

کتاب «به عقب نگاه نکن» رمانی نوشته ی «کارین فوسوم» است که اولین بار در سال 2004 به چاپ رسید. دختری خردسال ناگهان ناپدید می شود و بعد از مدتی، بدون هیچ آسیبی به خانه بازمی گردد. در همین حال گروه جست و جو، جسد عریان نوجوانی به نام «آنی هالند» را می یابند. «فوسوم» به شکلی استادانه داستان را به یک معمای قتل تبدیل می کند و با استفاده از نقطه نظرهای گوناگون، سرنخ هایی را به وجود می آورد که به تعلیق روایت می افزایند. بازرس «کنراد سه یر» و دستیار جوانش «یاکوب اسکار» با سرنخ های اندک و بدون هیچ شاهدی، باید از روابط و اسراری پرده بردارند که ممکن است آن ها را به قاتل «آنی» نزدیک تر کند.

کتاب به عقب نگاه نکن

کارین فوسوم
کارین فوسوم (متولد 6 نوامبر 1954) نویسنده نروژی داستان های جنایتی است که اغلب از آن به عنوان "ملکه نروژی جرم" یاد می شود. کارین ماتیسن در 6 نوامبر 1954 در Sandefjord، در بخش وستفولد، نروژ به دنیا آمد. او هم اکنون در نزدیکی اسلو زندگی می کند. نخستین مجموعه او در سال 1974 و در 20 سالگی به عنوان شاعر آغاز شد. مدتی در بیمارستان ها، خانه های سالمندان کار می کرد و در توانبخشی معتادان به مواد مخدر نیز کمک می کرد.فوسوم فعالیت ادبیات خود را به عنوان شاعر آغاز کرد. او نویسنده سریال رمان های جنایی بازرس...
نکوداشت های کتاب به عقب نگاه نکن
Psychologically astute, and horrifying.
دقیق از نظر روانشناختی، و رعب انگیز.
New York Times New York Times

With a heart-stopping conclusion.
با پایانی نفسگیر.
Entertainment Weekly Entertainment Weekly

In this work, Fossum displays her mastery of psychological suspense.
«فوسوم» در این اثر، تبحر خود در خلق تعلیق روانشناختی را به نمایش می گذارد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب به عقب نگاه نکن (لذت متن)
در دوباره بسته شد و بوی تند آهن و چوب بلند شد. «راگنهیلد» با در حیاط درگیر بود اما نباید بی دقتی می کرد. ممکن بود سگ «مارته» از خانه بیرون برود. سگ داشت از زیر میز باغ به دقت نگاهش می کرد. وقتی مطمئن شد در حیاط کاملا بسته شده، از خیابان رد شد و در امتداد گاراژها به راه افتاد.

موهای نازکش همانند یک درخت نخل کوچک و کوتاه روی سرش بلند شده بود. شش سال و نیم داشت اما جثه اش نسبت به سنش کوچک بود. تا وقتی صحبت نمی کرد، کسی متوجه نمی شد مدرسه می رود.

«راگنهیلد» فکر کرد راننده چه چشمان جالبی دارد، کاملا درشت و گرد مثل توپ. چشمانش از هم فاصله داشتند و همانند یخ نازک، آبی کمرنگ بودند. دهانش کوچک بود و لب هایش برجسته و همانند دهان ماهی متمایل به پایین. مرد به او خیره شد.