شنیده بودم وقتی مردم روستا از پایتخت بازدید میکنند، بستههای خاک خانه را به نشان یادگار با خود میبرند؛ و اگر کسی دربارۀ رنگ پاییز یوشینو ازم میپرسید، گمانم تعدادی از این خرمالوها را برای نشاندادن به خانه میبردم.
در آخر، بیشترین چیزی که در خانۀ اوتانیها شگفتزدهام کرد رسیدهها بودند، نه طبل یا مدارک. من و تسومورا هرکدام با خوردن دو عدد از خرمالوهای ملس شیرین، خنکیشان را از لثه تا معدهمان حس کردیم. دهانم را با پاییز یوشینو پر کردم. حتی ممکن بود انبههای متون بودا هم به این خوشمزگی نباشند.
او گفت که بیشتر به نوشتن علاقه دارد تا مطالعهکردن. (یوشینو افسانه دربار جنوبی / جونئیچیرو تانیزاکی / ص 54) کتاب را خواندم و تمام کردم. شاید این جمله از داخل خود کتاب مصداق خود کتاب باشد که بیشتر برای نوشتن نوشته شده تا برای خوانده شدن.
کتاب خیلی درهم و برهم بود شخصیتها خیلی زیاد و شخصیت پردازی ضعیف بود در کل ارزش خوندن نداره