«شش انگشتی» عنوان مجموعه داستانی، از بهرام غلامی است. او از نویسندگان مستعد جوانی است که تا پیش از این مجموعه، داستانهایش در برخی جشنوارههای داستانی و ادبی، برگزیده شده است. شش انگشتی اولین مجموعه داستان اوست. این کتاب را نشر قو چاپ کرده که شامل پنج داستان است؛ البته داستان پنجم خودش به پنج بخش تقسیم شده است. هر کدام از داستانهای این مجموعه، روایتگر حسی متفاوت هستند، حسهایی نظیر تنهایی، ترحم، تعصب و ... «دستی میخورد به شانهام. امیرعلی میپرسد: «غرقی مهندس جان؟ تمام لذت راه به حرف زدنش است». دوست ندارم باهاش حرف بزنم. بیاراده آستینهام را چک میکنم و میگویم: «بگو» و قوطی را میاندازم جلو و سیگار خاموش را میگذارم پشت گوشم». نکته جالب و قابل تاملی که در تمام داستانها مشترک است و ذهن خواننده را به خود مشغول میکند، این است که تمام داستانها به مرگ ختم میشوند؛ البته بجز آخرین داستان. «هتل کالیفرنیا»، «کاریبو»، «تنهایی یحیی»، «ریملهای آب شده در مه» و «صعود آزاد» داستانهای این مجموعه هستند. داستانها همه ساختارمند هستند و زبانی روان و شخصیتپردازی خوبی دارند. فضای داستانها به قدری زنده توضیف شدهاند که به نظر میرسد، نویسنده این تجربیات را زیسته است. خواننده علاوه بر اینکه در هر یک از داستانهای این مجموعه، با ساختاری مسنجم و محکم رو به روست، در کل کتاب هم شاهد ساختاری جالب است؛ به این شکل که هر پنج داستان «شش انگشتی»، در عین مستقل بودن، ارتباطی مفهومی با هم دارند. شخصیت اولین داستان، شخصیت فرعی داستان دوم است و همینجور تا داستان آخر این ماجرا ادامه پیدا میکند، تا در آخرین داستان شخصیت اولین داستان، دوباره محور ماجرا میشود. طبیعت، کوه، غارنوردی، صخره و سنگنوردی از مضامین اصلی داستانهای این مجموعه هستند: «حوالی آبان بود که دمدمههای صبح گوشیم زنگ خورد. گفتند سه نفر توی غار پرآو دچار حادثه شدهاند. چیزی به دلم افتاد. چیزی که توی هشت سال عضویتم در امداد کوهستان، سابقه نداشت. نمیدانم چطور کوله را جمع و جور کردم و راه افتادم. نمیدانم چطور رسیدم دهانۀ غار.» «شش انگشتی» برای خوانندگانی که داستان کوتاه دوست دارند و یا رمان و داستان بلند، در حوصله و مجال کمشان نمیگنجد، میتواند جذاب و خواندنی باشد.