کتاب زیباترین جای جهان این جاست

Le plus bel endroit du monde est ici
(دعوت به خوشبختی)
کد کتاب : 15244
مترجم :
شابک : 978-9641914464
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 163
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب زیباترین جای جهان این جاست اثر فرانسس میرالس

ایریس سی و شش ساله است و در سر او افکار تاریکی وجود دارد. هر دو والدین او در یک حادثه ی دلخراش به تازگی فوت کرده اند واین به این معنی است که تنها در یک ثانیه ، تمام زندگی او وارونه شده است. در یک بعد از ظهر سرد و خاکستری ، او حتی به پایان دادن به زندگی خود فکر می کند. نگاهش سپس به جلوی کافه ای می افتد که قبلا هرگز به آن توجه نکرده بود. نام عجیب آن ، "زیباترین جای جهان اینجا است" ، کنجکاوی او را برمی انگیزد. داخل آن فقط یک میز آزاد وجود دارد ، مرد پشت پیشخوان او را به نشستن دعوت می کند. بدون اینکه واقعا بداند چرا ، ایریس اجازه می دهد که راهنمایی شود و به زودی یک عشق تاثیر گذار ، فراموش نشدنی و جادویی پیدا می کند ... نام او لوکا است ، او ایتالیایی است و برای شش روز متوالی ، آنها در این مکان بی انتها دیدار می کنند. ، به دور از نگرانی های زندگی روزمره. کم کم ایریس دوباره لبخند می زند. اما بعد از ظهر روز هفتم ، لوکا دیگر ظاهر نمی شود. ایریس می فهمد که او هرگز بر نخواهد گشت ، اما مهمتر از همه ، او دری را برای او باز کرده است که او هرگز نمی دانسته وجود دارد: یعنی خوشبختی.
زیباترین جای جهان اینجا است ، هشت کلمه کوچک که همه چیز را تغییر می دهد ، چشم انداز او از جهان ، زندگی او و شاید حتی شما ..

کتاب زیباترین جای جهان این جاست

دسته بندی های کتاب زیباترین جای جهان این جاست
قسمت هایی از کتاب زیباترین جای جهان این جاست (لذت متن)
بعدازظهر یکشنبه زمان مناسبی برای تصمیم گیری نیست. به خصوص اگر ژانویه کل شهر را با لباسی خاکستری پوشانده باشد. این پوشش سنگین به رویاها هم رحم نمی کند. ایریس ناهارش را به تنهایی در مقابل تلویزیون خورد و سپس از خانه بیرون رفت. تا پیش از مرگ پدر و مادرش در تصادف رانندگی، اهمیت چندانی نمی داد که عشقی در زندگی اش نداشت. شاید به خاطر خجالتی بودن بیمار گونه اش بود که تا سن سی وشش سالگی، فقط عشقی یک طرفه و چند قرار ملاقات بدون ادامه را تجربه کرده بود. هرچند این مسأله به نظرش طبیعی می رسید. همه چیز با آن اتفاق تلخ تغییر کرد. دیگر روزهای کاری ملال آورش در شرکت بیمه با آخر هفته های کنار خانواده جبران نمی شدند. حالا او تنها مانده بود و دیگر توان رویاپردازی برای بهبود اوضاع را از دست داده بود. ایریس در گذشته ماجراهای گوناگونی را در ذهن خود به تصویر می کشید تا به زندگی اش معنایی بدهد.