کتاب آخرین گودال

Holes
کد کتاب : 15124
مترجم :
شابک : 978-9644173356
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 280
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 12
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

گودال ها
Holes
کد کتاب : 15288
مترجم :
شابک : 978-6007058114
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 228
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب آخرین گودال اثر لوییس سکر

کتاب «آخرین گودال» نوشته لوییس سکر و ترجمه حسین ابراهیمی (الوند)، به روایت زندگی خانواده ای می پردازد که تصور می کنند نفرین شده اند. بداقبالی بخش ثابتی از زندگی پر از مشکل آنان است تا آنجا که وقایع بعدی، باور آنان بر بداقبالی شان را به چالش می کشد. مطالعه داستان برای نوجوانانی که مشکلات زندگی را دلیلی بر بدشانسی و بداقبالی خود می دانند، توصیه می شود. جذابیت و کشش داستان، لذت مطالعه آن را دوچندان می کند.

این کتاب در ۱۹۹۹ برنده جایزه نیوبری، کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و کتاب ویژه شورای کتاب کودک در سال ۱۳۸۰، برگزیده دهمین جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در رشته ترجمه و برگزیده نخستین جشنواره کتاب های مناسب انجمن فرهنگی ناشران کودک و نوجوان در سال ۱۳۸۵ است. این کتاب با نام «گودال» با ترجمه فرزاد فربد از سوی انتشارات پنجره نیز منتشر شده است.

کتاب آخرین گودال


ویژگی های کتاب آخرین گودال

برنده ی جایزه ی نیوبری سال 1999

برنده ی چندین جایزه ی ادبی

برنده جایزه ی ملی کتاب آمریکا سال 1998

لوییس سکر
لوئیس سکر که بیشتر با مجموعه "Sideways Stories From Wayside School" و کتاب "گودال ها" معروف است، از نویسندگان موفق ادبیات کودکان امریکاست و آثارش جوایز بسیاری را از آن او کرده اند.لوئیس سکر در بیستم مارس ۱۹۴۵ در نیویورک زاده شد.هنگامی که ۹ سال داشت، خانواده اش به کالیفرنیا کوچ کرد. او در یک خانواده شاد و معمولی حومه نشین پرورش یافت. او اگرچه مدرسه را دوست داشت و دانش آموز خوبی بود، اما تا دوره دبیرستان و آشنایی با آثار جی دی سلینجر و کورت ونه گات، به خواندن و نوشتن علاقه ای نداشت. دیگر نویسند...
قسمت هایی از کتاب آخرین گودال (لذت متن)
همه اش تقصیر آن جد خوک دزد بی بو و خاصیت بود، وگرنه استنلی یلنتس با آن هیکل چاق در مدرسه مسخره نمی شد، به خاطر جرمی که مرتکب نشده بود به این اردوگاه لعنتی نمی آمد، هر روز در گرمای طاقت فرسا، یک گودال عمیق نمی کند و از همه مهم تر در حالتی که توی یک گودال، بدون حرکت ایستاده است ثانیه ثانیه منتظر مرگ نبود.... اما در همین لحظه او خوشبخت ترین نوجوان در سرتاسر تگزاس بود.