«همسایه فضول» که در سال ۲۰۲۴ و بهعنوان بخشی از «مجموعه فضولها» توسط آمازون اوریجینال استوریز منتشر شد، یک رمان کوتاه روانشناختی است که از همان ابتدای کار بر سادگی فرم و شدت تعلیق تکیه میکند. این اثر کوتاه طوری طراحی شده که در یک نشست خوانده شود، اما تأثیر آن، برخلاف حجم محدودش، عمیق و طولانی است. در مرکز داستان، مارج قرار دارد؛ زنی که در خیابانی ظاهرا آرام در حومه شهر زندگی میکند و از مدتها پیش، رفتوآمد همسایهها، بهویژه دوریس و باب، توجهش را بیش از حد معمول جلب کرده است. آنچه به شکل کنجکاوی روزمره و بیضرر آغاز میشود، بهتدریج به وسواسی تمامعیار تبدیل میگردد، وسواسی که نهفقط رفتار همسایهها، بلکه برداشت مارج از واقعیت را تغییر میدهد و به او اجازه میدهد تنها چیزهایی را ببیند که میخواهد. با شدت گرفتن نگاه مراقبانه او، هر حرکت ساده، نشانهای بالقوه از یک راز پنهان میشود. زمانی که دوریس شروع به رقص فلامنکو میکند و باب بیش از حد مطیع به نظر میرسد، ذهن مارج این تغییرات عادی را بهعنوان نشانههای خطری قریبالوقوع بازخوانی میکند. او پشت در زرد خانهی روبهرویی، چیزی شوم میبیند و هرچه بیشتر در این خیالبافی فرو میرود، مرز میان مشاهده و تفسیر در ذهنش تخریب میشود. نتیجه، سقوط تدریجی او در ذهنیتی است که در آن سایهها معنای تهدید پیدا میکنند و هر نشانه کوچک، شاهدی برای اثبات ترسهایش میشود. روایت از زاویه دید او ارائه شده و همین انتخاب، خواننده را در موقعیتی قرار میدهد که هیچگاه مطمئن نباشد آیا تهدیدی واقعی وجود دارد یا همه چیز محصول ذهن پرآشوب و ناامن مارج است. این غیرقابلاعتمادی روایت، ستون اصلی تعلیق داستان است؛ زیرا جهان را نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که مارج میبیند تجربه میکنیم. «همسایه فضول» در بررسی پارانویا، چشمچرانی و مرز باریک میان نگرانی مشروع و دخالت سمی بسیار دقیق عمل میکند. داستان در سکوت و آرامش حومه شهر، همانجایی که همه چیز بهظاهر منظم و بیخطر است، تهدید را میکارد و نشان میدهد چگونه زیر این ظاهر آرام، کافی است کسی کمی بیش از حد کنجکاو شود تا همه چیز بهسرعت از کنترل خارج گردد. با وجود حجم کم، روایت از ریتم تند و فضای روانی چگالی برخوردار است. کوتاهی اثر باعث میشود تنش لحظهای فروکش نکند و خواننده به همان سرعتی به بیثباتی ذهنی مارج کشیده میشود که خود او گرفتار سوءظنهایش است. شخصیت مارج با وجود ناراحتکننده بودن، جذاب است؛ زنی که ترکیب همدلی و انزجار را در خواننده بهطور همزمان برمیانگیزد. بااینحال، محدودیت حجم باعث شده شخصیتهای دیگر عمق چندانی پیدا نکنند و همگی از پشت فیلتر ذهنی او دیده شوند. همچنین ابهام نهایی ممکن است برای کسانی که به دنبال پاسخ قطعیاند، کمی ناامیدکننده باشد. در مجموع، «همسایه فضول» تصویری تیز، موجز و آزاردهنده از تعلیق روانشناختی ارائه میدهد؛ داستانی درباره اینکه چگونه ترس و سوءظن میتوانند جهان را تحریف کنند و چگونه نگاه بیش از حد دقیق، گاهی خطرناکتر از هر واقعیت بیرونی است. این اثر کوتاه برای خوانندگانی که به راویان غیرقابل اعتماد، فضای حومه شهر ناآرام و روایتهای پرتنش علاقه دارند، تجربهای کوچک اما فراموشنشدنی است.
درباره نیتا پروز
نیتا پروز نویسنده کتاب خدمتکاراست.یک ویراستار قدیمی است که در خدمت بسیاری از نویسندگان پرفروش و کتابهایشان است. او در تورنتو، کانادا، در خانهای زندگی میکند که تمیزی متوسطی دارد.