کتاب سلسله لونار - زیباترین

رمان « زیباترین» نوشته مریسا مایر، روایتی مستقل در دل مجموعه «سلسله لونار» است که به گذشته، زخم‌ها و شکل‌گیری شخصیت یکی از تأثیرگذارترین و پیچیده‌ترین چهره‌های این جهان داستانی می‌پردازد: لوانا، ملکه‌ی مستبد و در عین حال تراژیک ماه. برخلاف دیگر جلدهای مجموعه که تمرکز اصلی آن‌ها بر قهرمانان است، این کتاب به سراغ پادشاهی می‌رود که در داستان اصلی اغلب با چهره‌ای شرور و بی‌رحم شناخته می‌شود.
در «زیباترین»، مخاطب با دختری جوان روبه‌رو می‌شود که از همان آغاز خود را در سایه‌ی خواهر بزرگ‌تر، ملکه چانری، می‌بیند. لوانا از کودکی با ترکیبی از بی‌مهری، تحقیر و فقدان محبت بزرگ شده و این زخم‌ها به‌مرور در وجود او ریشه دوانده‌اند. در دل این فضای سرد و بی‌رحم، او به قدرتی دست می‌یابد که می‌تواند احساسات و ادراک دیگران را با توان ذهنی‌اش کنترل کند؛ قابلیتی که در ابتدا پناه و ابزار دفاعی‌اش بود، اما به‌تدریج بدل به وسیله‌ای برای سلطه و حذف دیگران می‌شود. مایر در این روایت، به‌جای آن‌که لوانا را صرفا در قالب ضدقهرمان نشان دهد، تلاش می‌کند لایه‌های درونی شخصیت او را به تصویر بکشد. مخاطب درمی‌یابد که پشت چهره‌ی سرد و سلطه‌گر این ملکه، دختری آسیب‌دیده پنهان شده که بین تمایل به دوست‌داشتن و میل به کنترل، مدام در نوسان است. او عاشق می‌شود، اما عشقش را به‌جای احترام و درک متقابل، با اجبار و فریب پیش می‌برد. همین ناتوانی در تجربه‌ی عشق واقعی و انسانی، یکی از محورهای اصلی فروپاشی درونی اوست. ماجرای لوانا، در کنار روایت فردی، بازتابی از ساختار قدرت در جامعه‌ی لوناتیک‌ها نیز هست. جایی که زیبایی ظاهری، کنترل ذهن و سلطه‌طلبی، جایگزین اخلاق، انسانیت و همدلی شده‌اند. در این جهان، لوانا برای آن‌که دیده شود، باید زیباتر، قوی‌تر و بی‌رحم‌تر از دیگران باشد. و همین منطق قدرت، او را به مسیری می‌برد که در نهایت، او را از درون تهی می‌سازد. یکی از ویژگی‌های برجسته کتاب، پیوند آن با دیگر بخش‌های مجموعه است. مخاطبی که مجموعه های قبلی را خوانده باشد، با دیدن گذشته‌ی لوانا، درک تازه‌ای از رویدادهای آن داستان‌ها پیدا می‌کند. اما حتی برای کسی که تازه وارد این جهان شده باشد، «زیباترین» روایتی مستقل و قابل‌درک است؛ داستانی درباره‌ی زنی که می‌خواست دوست‌داشتنی باشد، اما راه را گم کرد.
«سلسله لونار - زیباترین» داستان قدرت نیست، داستان پوچی قدرت بدون عشق و پیوند انسانی‌ست. کتابی که خواننده را وا‌می‌دارد تا حتی در دل تاریک‌ترین شخصیت‌ها، ردی از انسانیت جست‌وجو کند.