کتاب «باید فراموش کرد» نوشتهی مارین مونتگمری یک تریلر روانشناختی است که در آن مرز میان اعتماد و فریب بهطور مداوم جابهجا میشود. روایت کتاب از دید دو زن پیش میرود: شارلوت، مادری تنها که در تلاش است زندگی آرامی برای خود و دخترش بسازد و لیز، زنی ناشناس با گذشتهای پیچیده که ورودش همهچیز را بههم میریزد. برخورد این دو در ابتدا تصادفی بهنظر میرسد، اما بهتدریج روشن میشود که پشت این آشنایی اهداف و رازهایی پنهان است. با پیشرفت داستان، رابطهی میان شارلوت و لیز به عرصهای از بیاعتمادی، وابستگی و کشمکش روانی بدل میشود. هر دو شخصیت چیزی برای پنهان کردن دارند و هرکدام تلاش میکند کنترل اوضاع را در دست بگیرد. این کشمکش باعث میشود خواننده همواره در مرز شک و تردید باقی بماند و نداند کدامیک حقیقت را میگوید و کدامیک نقش بازی میکند. از نظر ساختار کتاب با روایت دوگانه و تغییر مداوم زاویهدید، ذهن خواننده را میان دو حقیقت متناقض معلق نگه میدارد. موضوعاتی مانند تأثیر گذشته بر هویت کنونی، شکنندگی اعتماد در روابط انسانی، و هزینههای پنهانکاری و خیانت، در تار و پود داستان تنیده شدهاند. مونتگمری با این شیوه فضایی میسازد که در آن هیچکس معصوم یا کاملا گناهکار نیست و هر افشاگری تنها به پیچیدهتر شدن ماجرا منجر میشود.