کتاب «میراث ناممکن: نسبت نظریه ادبی با ادبیات فارسی» نوشته حسام نقرهچی به بررسی جایگاه نظریه ادبی در ارتباط با سنت ادبی فارسی میپردازد. نویسنده در ابتدای کتاب به تاریخچه شکلگیری نظریه ادبی در غرب اشاره میکند و توضیح میدهد که این مفهوم در بستر فرهنگی و تاریخی اروپا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پدید آمده است. او سپس این پرسش را مطرح میکند که چنین نظریهای چگونه میتواند با ادبیات فارسی، که پیشینهای متفاوت دارد، پیوند برقرار کند. یکی از نکات اصلی کتاب تمرکز بر تفاوتهای بنیادین میان سنت ادبی فارسی و سنت غربی است. نقرهچی توضیح میدهد که در ادبیات فارسی متنها اغلب به عنوان حامل حکمت، اخلاق یا معرفت تلقی شدهاند، نه صرفا به مثابه بازنمایی یا تجربه زیباییشناختی. او با آوردن نمونههایی از فردوسی، سعدی و حافظ نشان میدهد که مقوله «ادبیّت» در فرهنگ ایرانی معنایی دیگرگونه داشته و همین امر باعث میشود که استفاده مستقیم از نظریههای غربی، بدون تغییر یا بازخوانی، به درک درستی از متون فارسی نینجامد. بخش دیگری از کتاب به وضعیت امروز نقد ادبی در ایران اختصاص دارد. نقرهچی به مسائلی مانند وابستگی به نظریههای ترجمهشده، پراکندگی معیارها، و ضعف در تولید نقد مستقل اشاره میکند. او این شرایط را نوعی بنبست میداند که از یکسو به گسست از سنت کلاسیک و از سوی دیگر به نوعی استفاده سطحی از نظریههای غربی منجر شده است. به باور او این وضعیت مانع شکلگیری یک سنت نظری بومی در حوزه نقد و ادبیات فارسی شده است. در ادامه نویسنده راهحل خود را بر پایه مفهوم «تاریخ متصل» مطرح میکند. او پیشنهاد میدهد که به جای تطبیق ساده ادبیات فارسی با نظریههای غربی، باید به شیوهای انتقادی و خلاق میان سنت فارسی و نظریه مدرن گفتوگو برقرار شود. از این منظر نظریه ادبی نه بهعنوان دانشی جداگانه، بلکه به مثابه بخشی از تاریخ و تجربه ادبیات فارسی قابل فهم است. نقرهچی این مسیر را راهی برای بازآفرینی مفاهیم بومی و خروج از بحران نقد ادبی معاصر معرفی میکند.