رمان «پمبرلی» نوشته اما تننت، ادامهای تخیلی بر شاهکار جاودانه جین آستن، «غرور و تعصب»، است که روایت زندگی الیزابت بنت و آقای دارسی را پس از ازدواجشان دنبال میکند. داستان از حدود یک سال پس از عروسی آنها آغاز میشود؛ زمانی که این زوج در عمارت باشکوه پمبرلی زندگی میکنند، اما زندگی زناشوییشان به همان آرامشی که شاید انتظار میرفت، پیش نمیرود. الیزابت که حالا بانوی پمبرلی شده، با فشارهای اجتماعی و انتظارات سنتی درباره آوردن وارث مرد روبهروست. ناتوانی او در بارداری تبدیل به نگرانی اصلیاش میشود، چرا که در نبود وارث، آینده پمبرلی ممکن است به دست پسرعموی ناخوشایند دارسی، آقای روپر، بیفتد. در همین حال، شایعاتی بیاساس و بدخواهانه، او را هدف قرار میدهند. برخی از اهالی اطراف، الیزابت را به داشتن ارتباطی پنهانی با زنی فرانسوی که پیشتر در همان ناحیه میزیسته، و حتی داشتن فرزندی نامشروع از دارسی متهم میکنند. در میان این هیاهوها، فاصلهای نگرانکننده بین الیزابت و دارسی شکل میگیرد. آقای دارسی که همیشه مظهر خونسردی و غرور بود، اکنون بیش از پیش سرد و رازآلود شده و این رفتارش، الیزابت را نسبت به عشق و اعتماد میانشان دچار تردید میکند. شرایط وقتی پیچیدهتر میشود که قرار است در پمبرلی یک مهمانی کریسمس مفصل برگزار شود. مهمانیای که مهمانانش شامل خانواده پرهیاهوی بنت، لیدی کاترین کنترلگر، خواهران مغرور بینگلی، و البته جورج ویکهام بدنام و همسرش لیدیا هستند؛ ترکیبی از چهرههایی که هر یک به نوعی با گذشتهی الیزابت و دارسی گره خوردهاند. این گردهمایی باعث بروز تنشهای عاطفی، سوءتفاهمهای تازه و افشای رازهایی میشود که زندگی زوج اصلی را تحتالشعاع قرار میدهد. در دل این بحرانها، الیزابت تلاش میکند تا شایعات را ریشهیابی کند، به درک دقیقتری از همسرش برسد و پیوند میانشان را حفظ کند. داستان در واقع تصویری واقعگرایانه از این واقعیت ارائه میدهد که حتی پس از «پایان خوش» هم زندگی میتواند پر از پیچیدگی و چالش باشد؛ ازدواج نه یک مقصد، بلکه سفری پر فراز و نشیب است که نیاز به اعتماد، صداقت و پذیرش دارد.