کتاب «رویاهایی که با هم ساختیم» نوشتهی لیزا بنتلی، داستانی تصویری برای کودکان است که به موضوع مرگ و فقدان در بستر روابط خانوادگی میپردازد. داستان دربارهی دختربچهای است که شبها با پدرش با استفاده از کاغذ، چسب و قیچی، پروژههایی میسازد که آنها را «رویا» مینامند. این فعالیت به بخش ثابتی از زندگی روزمره آنها تبدیل شده و رابطهی نزدیکی بین آن دو شکل داده است. روال داستان با یک الگوی تکرارشونده پیش میرود؛ هر صبح دختر از پدر میپرسد که آیا میتواند با او همراه شود، و پدر همیشه وعدهی شب بعد را میدهد. اما یک شب پدر دیگر به خانه برنمیگردد و مادر خبر مرگ او را به دختر میدهد. غیبت ناگهانی پدر باعث ناراحتی و سردرگمی کودک میشود، و او مدتی از ساختن رویاها فاصله میگیرد. در ادامهی داستان، دختر با کمک مادر به تدریج به ساختن پروژهها بازمیگردد. از طریق این روند، او راهی برای ادامه دادن رابطهی احساسیاش با پدر پیدا میکند؛ یعنی با استفاده از همان فعالیتهای مشترک، حضور ذهنی و عاطفی پدر را در زندگیاش حفظ میکند. این بازگشت به فعالیت آشنا برای او راهی میشود تا با اندوه خود کنار بیاید. این کتاب تلاش میکند تا مفاهیمی مانند داغدیدگی، خاطرهسازی، و بازسازی زندگی پس از فقدان را به زبانی ساده برای کودکان توضیح دهد. در عین حال، از عناصر خلاقانه مثل کاردستی و خیالپردازی بهره میگیرد تا نشان دهد چگونه یک کودک میتواند از دل فعالیتهای آشنا، با غم و خلأ روبهرو شود و آن را پردازش کند.