«بالونسوارها»، اثر یولا بیس، مجموعهای از جستارهای کوتاه و بههمپیوستهای است که به شعر پهلو میزنند، و به موضوعاتی همچون خانه، سکونت، سفر، ترکشدن و دیگر پیچیدگیهای روابط انسانی میپردازند. نثر ظریف و نگاه تیزبینانهی بیس، خواننده را رهسپار سفری درونی در دنیای پرواز میکند؛ سفری کاوشگرانه در باب جاهطلبی و شگفتی. او فراتر از خود بالونها به رویاهای ما برای اوج گرفتن، واقعیت سقوط و اشتیاق پایدار انسان برای رسیدن به آسمان میپردازد. اینکه چگونه میل ما به صعود، بازتابی از تمایل عمیقتر ما برای پیشرفت و چیرگی بر محدودیتهاست.
یولا بیس، نویسندهی آمریکایی که به صراحت لحن، مشاهدات دقیق و توانایی منحصربهفردش در پیوند دادن امر شخصی با تأملات عمیق شهرت دارد، در این کتاب همچون دیگر آثارش، معنای عمیقی را در موضوعی به ظاهر ساده آشکار کرده و روابط غیرمنتظرهای را میان تاریخ، فلسفه و تجربه شخصی برقرار میسازد. او از داستانها و تاریخچه بالونسواری بهره میبرد تا به کنکاشی در باب آرزوهای ما، محدودیتهایمان و رابطه پیچیده بین بلندپروازی و واقعیت دست یازد. تصویر بالون برای او ابزار کندوکاو در امیدهای ما، شکستهایمان و ماهیت آرزوی انسان است.
در ایستگاه مترو زوجی را میبینم که سالسا میرقصند و پول میگیرند. مرد آنقدر زن را میچرخاند که به رشتهای سرخ بدل میشود. میترسم نکند سر زن بخورد به دیوار، اما خودش رها و بیخیال است. هیچ به چیزی فکر نمیکند. مرد از چرخاندن زن دست میکشد و من ماتم برده از رقص تنگاتنگشان، از اینکه انگار پاهایشان از نوک انگشت تا بالای ران یکی شده. چهرۀ مرد نشئهوار است، پوستش پوشیده از شبنم عرق، کرۀ چشمهایش به بالا چرخیده. باید عاشق باشد. اما چیزی مرموز در زن میبینم. چیزی عجیب در حرکتکردنش حس میکنم. میچرخند و میبینم صورت زن پلاستیکی است، بازوهایش با گره به گردنش وصل شده، پاهایش از نوک انگشتها به پاهای مرد چسبیده، ساقهایش اسفنج برشخورده است. مرد دستهایش را در ران زن فرو کرده و حرکتش میدهد. با چشمهای بسته.
دربارۀ پیامدهای سندروم بیگانگی از والد رسالهها نوشتهاند. دانشجوهای دکترا «میزان خرسندی و خوشبتی» را در فرزندان طلاق بررسی کردهاند. تحقیقات زیادی دربارۀ «مقیاس سازگاری و انسجام خانواده» و «مقیاس سازگاری» انجام شده است. اما هیچ معیاری برای اندازهگیری سطح سرخوردگی فرزندان داستانهای متعارف در دست نیست. هیچ نمیشود به این مقیاسهای گزارشی اعتماد کرد. هیچ تحقیقی دربارۀ جریان پنهان بیاعتقادی که در زندگیهایمان ریشه دوانده انجام نشده است. چه میشود اگر یک نسل از آدمما مجبور بوده باشند خط اصلی داستان زندگیشان را رها کنند؟