کتاب « افول اخلاق حرفهای در دانشگاه » اثر بروس ویلشر، دربارهی بحران معنایی و اخلاقی در نهادهای دانشگاهی است. ویلشر در این کتاب، به بررسی این پرسش میپردازد که چگونه دانشگاه، بهعنوان یکی از بنیادیترین نهادهای فرهنگی و فکری، از مأموریت انسانی و اخلاقی خود فاصله گرفته و به ساختاری فنی، رقابتی و بیروح بدل شده است. او نشان میدهد که در پس ظواهر موفقیت علمی و تخصصگرایی، نوعی تهیشدگی اخلاقی و بیگانگی عمیق میان استادان، دانشجویان و معنای اصیل آموزش پدید آمده است. به عقیده ویلشر، تمرکز افراطی بر تخصص و پژوهش، یکی از دلایل اصلی گسست میان دانش و انسانیت است. این رویکرد روح آموزش را از دانشگاه زدوده است؛ و آن را به فضایی بدل کرده که استادان به کارشناسان محدود در قلمروهای بسته تبدیل شدهاند و دانشجویان در پی مدرک و موقعیت هستند ونه در جستوجوی فهم و اندیشه. او دانشگاه مدرن را نهادی میبیند که در ظاهر عقلانی و علمی است، اما در عمق، از تعهد اخلاقی و معنوی تهی شده است. بخش دیگری از کتاب به مفهوم «آیینهای پاکسازی دانشگاهی» اختصاص دارد؛ جایی که ویلشر بهدقت نشان میدهد چگونه دانشگاهها از طریق معیارها و ساختارهای درونسازمانی، نوعی طردکردن پنهان را اعمال میکنند. کسانی که با معیارهای رسمی یا فرهنگی این نهاد همخوان نیستند، به حاشیه رانده میشوند؛ و بدینترتیب، تنوع فکری و انسانی جای خود را به همسانی و سکوت میدهد. نویسنده این پدیده را نشانهای از دورشدن دانشگاه از رسالت اصلیاش میداند: پرورش ذهنهای آزاد و اخلاقی. ویلشر در بخش پایانی، راهی برای بازسازی این بنای فرسوده پیشنهاد میکند. او بازگشت به معنای انسانی آموزش را کلید رهایی میداند؛ دانشگاه باید دوباره به جایی بدل شود که پرسشهای اخلاقی، وجودی و انسانی در آن زنده باشند. آموزش، بهزعم او، تنها انتقال دانش نیست بلکه گفتوگویی مداوم است میان انسانها برای دستیابی به فهم عمیقتر از خود و جهان.