کتاب «پیشگوی بختهای کوچک» نوشتهی جولی لیانگ داستان زنی به نام تائو را روایت میکند؛ فالگیری مهاجر که تنها پیشگوییهایی جزئی و بیخطر انجام میدهد. او با حیوان بارکش خود در مناطق روستایی پادشاهی اشتره سفر میکند و در قبال غذا یا اندکی پول، آیندهی روزمرهی مردم را پیشبینی میکند. دلیل خودداری او از پیشگوییهای بزرگتر به تجربیات تلخی برمیگردد که در گذشته برایش پیامدهای ناگواری داشتهاند. جریان اصلی داستان از جایی شروع میشود که تائو در یکی از پیشگوییهای سادهاش متوجه میشود دختری که سالهاست مفقود شده، زنده است. همین فال باعث میشود او همراه با پدر دختر، مردی بهنام مش که قبلا مزدور بوده، راهی سفری شود. به آنها سیلت، تاجر سابق با گذشتهای مشکوک، و کمی بعدتر دختری نانوا به نام کینا که مشتاق ماجراجویی است، میپیوندند. گروه در این سفر با موقعیتهایی مثل تعصب فرهنگی علیه مهاجران، جادوگران، و موجوداتی غیرعادی مواجه میشود. روند داستان بر رشد تدریجی روابط میان اعضای گروه تمرکز دارد. هیچ ماجرای خشونتآمیز یا درگیری حاد در مرکز داستان نیست، بلکه تعاملات آرام اما پیوسته میان شخصیتها، شکلگیری نوعی پیوند خانوادگی را در دل گروه ایجاد میکند. هر شخصیت با نوعی گسست یا خلأ در گذشتهی خود وارد این مسیر شده و در جریان سفر، تا حدی با گذشتهاش کنار میآید. دغدغههایی مثل پدری، جبران، تعلق و جستوجوی معنا، بدون اغراق و بهصورت تدریجی مطرح میشوند. مفاهیمی مثل مهاجرت، تنهایی، و شکلگیری خانوادهای جدید در بستر سفر و گفتوگو مطرح میشوند. تائو، که در آغاز شخصیتی گوشهگیر و محتاط است، بهمرور میآموزد چطور دوباره به جمع انسانی بپیوندد. ماجرای کتاب نه به نتیجهی فالها، بلکه به مسیری میپردازد که از دل همین «بختهای کوچک» شکل میگیرد.
درباره جولی لیانگ
جولی لیانگ نویسنده مالزیایی، چینی، آمریکایی داستانهای فانتزی و مدیر استارت آپ است. او در نیوجرسی بزرگ شد و چندین سال در پکن چین زندگی کرد.