رمان «چوگانباز یهودی» حول محور فلسطین میچرخد و رویدادهایش بهلحاظ تاریخی، در بستر ماجرایی خونین، یعنی کشتار هفدهم شهریور ۱۳۵۷ که در گاهشمار انقلاب اسلامی ایران به «جمعه سیاه» معروف است، شکل میگیرد.
داستان در تلفیقی عامدانه از واقعیت و خیال، به شیوه جریان سیال ذهن و با زاویه دید اولشخص، از زبان شخصیتی ایرانی و یهودی به نام «یعقوب میزراحی» روایت میشود و دورهای هفتماهه، از مرداد ۱۳۵۷ تا بهمن آن سال را دربرمیگیرد.
«یعقوب»، کارمند سفارت اسرائیل در تهران است و در آستانه پیروزی انقلاب، در پی یافتن هویت خویش و پی بردن به حقیقت دنیای پیرامون، در بطن اتفاقاتی قرار میگیرد که برایش مانند گذشتن از مسیری سنگلاخ است. دانستن واقعیت، تلخ است، اما تلختر از آن، مواجهه با واقعیت و پذیرفتن آن است. هیچکدام از ما نمیدانیم اگر جای او باشیم، چه میکنیم و چگونه از این راه ناهموار گذر میکنیم.
در روایتی فلسفی و پیچیده که معطوف به بازشناسی آئین یهود و ارتباط آن با کشور جعلی و تازهتأسیس اسرائیل است و همچنین نگاهی تاریخی به فلسطین و جهان اسلام و رژیم طاغوت دارد، هزار اما و اگر و سوال، ذهن «یعقوب» را به خودش مشغول کرده و وی همه اینها را چونان قلابهای زنجیرهای میبیند که باید یکبهیک از هم باز کند و به رهایی نزدیک شود؛ آنقدر نزدیک که بتواند خودش را بشناسد و تصمیمی تاریخی برای آینده زندگیاش بگیرد.