کتاب «آرمانشهر در بستر تاریخ و نقد» نوشتهی میگل ابنسور به بررسی سرگذشت ایدهی آرمانشهر از زمان شکلگیری آن در اندیشهی غربی تا دگرگونیهای معاصر میپردازد. ابنسور نشان میدهد که آرمانشهر صرفا یک خیال یا نقشهی غیرقابل تحقق برای آینده نیست، بلکه ابزاری انتقادی است که امکان پرسشگری از وضعیت موجود و تصور مسیرهای دیگر را فراهم میکند. در بخشهای ابتدایی نویسنده به سراغ سرچشمههای این مفهوم، بهویژه اثر توماس مور، میرود و سپس مسیر آن را در سنتهای فکری مختلف دنبال میکند. او توضیح میدهد که آرمانشهر همیشه دو کارکرد همزمان داشته است: یکی تصویرسازی از جهانی متفاوت و دیگری نقد نظم اجتماعی و سیاسی زمانه؛ به این ترتیب آرمانشهر نه صرفا یک رویای دور از دسترس، بلکه بخشی از تاریخ جدی اندیشهی سیاسی معرفی میشود. بخش بعدی کتاب به واکنشها و نقدهایی اختصاص دارد که طی قرنها علیه آرمانشهر مطرح شدهاند؛ برخی آن را غیرواقعگرایانه دانستهاند و برخی دیگر آن را زمینهساز تمامیتخواهی یا بیعملی سیاسی معرفی کردهاند. ابنسور در مقابل این دیدگاهها تأکید میکند که ارزش آرمانشهر نه در ارائهی طرحی اجرایی، بلکه در برانگیختن تخیل جمعی و گشودن امکانهای تازه برای آینده است. ابنسور همچنین به جایگاه امروز آرمانشهر میپردازد و نشان میدهد که با وجود تلاشهای متعدد برای کنار زدن یا بیاعتبار کردن آن، این مفهوم همچنان حضوری فعال در اندیشهی سیاسی و اجتماعی دارد. او نتیجه میگیرد که فهم دقیق آرمانشهر تنها با درک نقش انتقادی آن ممکن است؛ نقشی که همواره با ایجاد شکاف در نظم موجود و امکان تصور جهانی دیگر همراه بوده است.
درباره میگل ابنسور
ميگل ابنسور (13 فوریه 1939 - 22 آوریل 2017) یک فیلسوف فرانسوی بود که متخصص فلسفه سیاسی بود. وی استاد برجسته فلسفه سیاسی در دانشگاه پایدار دییدرو (Jussieu) و رئیس سابق فلسفه بین المللی كلژ بود.