نمایشنامهی «مرد فیلنما» اثر برنارد پامرنس، نخستینبار در سال ۱۹۷۷ در تئاتر همپستد لندن اجرا شد و پس از آن در تئاتر ملی بریتانیا و نهایتا در برادوی، در تئاتر بوث، به روی صحنه رفت. این اثر با ۹۱۶ اجرا، جایزهی تونی بهترین نمایشنامه را بهدست آورد و موفق به دریافت جوایز بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر زن نیز شد. پامرنس با خلق این نمایش زندگینامهای، زندگی جوزف مریک (که در نمایش به نام جان مریک معرفی میشود)، مردی با ناهنجاری شدید جسمی در انگلستان ویکتوریایی را با نگاهی شاعرانه، فلسفی و عمیق به تصویر میکشد. نمایشی در ژانر تراژدی تاریخی با ساختاری غیرخطی و مبتنی بر رئالیسم شاعرانه، که بهجای بازنمایی صرف واقعیت، تجربهی زیستهی درونی شخصیت را در کانون خود قرار میدهد. لحن اثر همزمان مرثیهوار و متأمل است. پامرنس با تمرکز بر آسیبپذیری و نجابت درونی مریک، نهتنها به ستم جسمی و استثمار رسانهای او میپردازد، بلکه کرامت انسانی، میل به ارتباط و گریز از انزوا را به مسئلهای بنیادین بدل میسازد. در اجرایی بدیع، بازیگر نقش مریک هیچگونه پروتز یا گریم ظاهری ندارد؛ بلکه تنها با حرکات بدن و حالتهای چهره، تماشاگر را به تصور نقص جسمی و همزمان درک لطافت درونی او فرامیخواند-چنانکه خود پامرنس نیز اصرار داشت که نقصها باید «در ذهن» بازسازی شوند، نه در صورت و اندام. در روایت، مریک ابتدا در نمایشهای سیار به عنوان موجودی عجیبالخلقه معرفی میشود تا اینکه دکتر تروز، جراحی از بیمارستان لندن، او را نجات میدهد و بستری میکند. این نجات اما به آزادی کامل نمیانجامد؛ بلکه مریک حالا در پناهگاهی قرار میگیرد که مرز میان حمایت و کنترل را مبهم میکند. در دل این فضا، او با بازیگر معروف، خانم کندال، رابطهای انسانی و صمیمی شکل میدهد-رابطهای که در تضاد با نگاه کنجکاوانه، تحقیرآمیز و گاه تحسینآلود جامعه قرار دارد. مریک با وجود ادب، شعور و ذهنی شاعرانه، هرگز از حصار نگاه دیگران، و مهمتر از آن، از محدودیتهای بدن خود، رها نمیشود. مضامین اصلی اثر حول بیگانگی، تقلیل انسان به بدن، جستجوی کرامت، و مرز شکنندهی میان ترحم و احترام شکل میگیرند. پومرنس با ترکیب عناصر تمثیلی و تئاتر کلاسیک، از جمله حضور سه "سر سوزنی" که همزمان بهمثابه همسرایان یونانی و نشانههایی از مرگ و سرنوشت عمل میکنند، تماشاگر را نه فقط در برابر یک فرد، بلکه در برابر مفهوم انسانیت و نگاه اخلاقی به «دیگری» قرار میدهد. شخصیتها در خدمت معنا هستند: مریک تجسد معصومیتی تراژیک است؛ تروز میان شفقت و نگاه علمی گرفتار مانده؛ و کندال، تجسم شفقت زنانه و پیوند بیقید انسانی. استقبال از نمایش از آغاز درخشان بود. منتقدان از قدرت اخلاقی، تأثیر احساسی و اجرای مینیمالیستی آن تمجید کردند. نیویورک تایمز آن را تمثیلی نیرومند از تقابل میان زیبایی طبیعی و نگاه قالبساز جامعه توصیف کرد. در اجرای موفق ۲۰۱۴ با بازی بردلی کوپر، اجرای او در نقش مریک بهعنوان نمونهای درخشان از بازی بدون اتکا به ابزارهای ظاهری مورد تحسین قرار گرفت. و هنگامی که اعلام شد آدام پیرسون، بازیگر دارای معلولیت، نقش مریک را در نسخهی سینمایی آینده بازی خواهد کرد، این تصمیم بهمثابه گامی در جهت تحقق زیباییشناسی اصیل پامرنس و تأکید بر همدلی واقعی تلقی شد. در نهایت، «مرد فیلنما» نه فقط سرگذشت یک تن خاص، که روایتی فراگیر از امید، انزوا، مرزهای بدن و روح است. اثری تکاندهنده، انسانی و بینهایت امروزی که همچنان درخشش خود را در تاریخ تئاتر معاصر حفظ کرده و ما را به بازنگری در نوع نگاهمان به «غیر» فرامیخواند.
درباره برنارد پامرنس
برنارد پامرنس (1940-2017) نمایشنامهنویس و شاعر امریکایی است.