یکی از آثار بزرگ سیاسی عصر ما
نباید خود را فریب دهیم و تصور کنیم که همه افراد خوب باید دموکرات باشند یا ضرورتا سهمی در حکومت بخواهند. بدون شک، بسیاری از آنان ترجیح خواهند داد که این کار را به کسی که او را صالحتر می دانند واگذار کنند. تأیید دیکتاتوری اشخاص خوب ممکن است خردمندانه نباشد، اما به هیچ وجه بد و بر خلاف شرافتمندی نیست. این استدلال از هم اکنون به گوش می رسد که تو تالیتار یسم نظامی پر قدرت است که هم در راه خیر می تواند به کار بیفتد و هم از راه ر، و هدفی که برای نیل به آن مورد استفاده قرار گیرد کاملا وابسته به دیکتاتورهاست کسانی که می پندارند باید نه از خود نظام، بلکه از خطر اداره آن به دست اشخاص بد بیمناک باشیم، حتی ممکن است دچار این وسوسه شوند که با حصول اطمینان از اینکه نظام به دست اشخاص خوب تأسیس می شود، بخواهند از آن خطر جلوگیری کنند.
ترجمه و مقدمه درخشان از جناب فولادوند و اینکه این کتاب از مجموعه مقالات و سخنرانیهای فون هایک گردآوری شده
کتاب مترجم !
مکتب اتریشیِ لیبرالیسم با این ایده که نظامهای مداخله گرِ اقتصادی (چه با ایدئولوژیِ سوسیالیسم و چه لیبرالیسمِ کلاسیک یا نوکلاسیک) با ایجاد نظمیِ مصنوعی (در برابر نظمِ خودجوش) به جبّاریّت و آزادی کُشی میانجامند، خواهانِ آزادی هایِ مطلقِ فردی و عدم دخالتِ دولت در امور اقتصادی است. امروزه، آموزه هایِ اصلیِ این مکتب، در اهدافِ اقتصادی و سیاسیِ نئولیبرالها آشکار است: حقوقِ مالکیت خصوصیِ قدرتمند، بازارهایِ مطلقاً آزاد و نیز تجارتِ آزاد، در کنارِ دولتی که نقش آن صرفاً ایجاد و حفظ یک چهارچوب و نهادی مناسب برای عملکردِ بهترِ این موارد است. البته نقدهای جدی ای، هم از منظرِ جامعه شناسی (بطور مثال مکتب فرانسوی) و هم اقتصاد سیاسی (سوسیالیسم و حتی مارکسیسم) بر این ایده و اهداف آن وارد است.
تعریف شما از مکتب اتریش کمی مبهم هست، چراکه مخاطب شاید با مکتب فرانسه (نئومارکسیسم/پستمدرنیسم ساختار ستیز) و همچنین مکتبهایی مانند مکتب فرانکفورت (نئومارکسیسم/عقل/ فردیت ستیزان با پوشش تفکر انتقادی) به اندازه کافی آشنا نباشن. انتقاد کردن اساسا کار بدی نیست، ولی اگر هویت تفکر تنها انتقادگرایی محض بوده و هیچ پشتوانه فکری را شامل نشود، تبدیل به نوعی تفکر پوچ بر مبنا انتقاد به منظور انتقاد گشته و از ارزش تهی میشود. پیشنهاد میکنم برای شروع مطالعه مکتب اتریش از دو منبع شروع کنید. منبع اول دو کتاب لیبرالیسم و بروکراسی (دو کتاب به نوشتهی لودویگ فون میزس، با ترجمه مهدی تدینی)، و منبع دوم اصول علم اقتصاد (نوشته کارل منگر، از نشر آماره). بعد از مطالعه این منابع، پیشنهاد میکنم منشور آزادی یا این همین کتاب (هر دو از فریدریش فون هایک) را مطالعه بفرمائید. موفق باشید
کتابی در ستایش اقتصاد خصوصی و عدم مداخله دولت در اقتصاد ، رشد اقتصادی انگلیس در زمان تاچر بر مبنای نظریات این کتاب صورت گرفت
و البته آن رشد به بهایِ هزینه هایِ اجتماعی سنگینیِ که بر جامعه یِ بریتانیا وارد آمد، بدست آمد.