1. خانه
  2. /
  3. کتاب هزارتو

کتاب هزارتو

3 از 1 رأی

کتاب هزارتو

نمایشنامه
Rabbit Hole
انتشارات: قطره
٪15
150000
127500
معرفی کتاب هزارتو
نمایشنامه «هزارتو» نوشته‌ی دیوید لیندزی-ابر، که نخستین بار در سال ۲۰۰۶ روی صحنه رفت و در سال ۲۰۰۷ جایزه معتبر پولیتزر درام را به دست آورد، یکی از آثار برجسته‌ی معاصر در حوزه‌ی نمایشنامه‌نویسی آمریکاست که با نگاهی صمیمی و عمیق به یکی از دردناک‌ترین تجربه‌های انسانی، یعنی فقدان فرزند، می‌پردازد. این اثر در ژانر درام خانوادگی و تراژدی-کمدی نوشته شده و توانسته است با ترکیب ظرافت‌های احساسی، گفت‌وگوهای طبیعی و ساختاری دقیق، هم مخاطبان تئاتر و هم منتقدان را تحت تأثیر قرار دهد. داستان در خانه‌ی بکا و هاوی کوربت در لارچمونت نیویورک اتفاق می‌افتد. این زوج، پس از مرگ دلخراش پسر چهار ساله‌شان دنی در یک سانحه‌ی رانندگی، با شکاف‌های عاطفی و روانی عمیقی در زندگی مشترک خود مواجه می‌شوند. تضاد اصلی نمایشنامه در تفاوت روش‌های سوگواری آنان نهفته است: بکا تلاش می‌کند با حذف یادگارها و تغییر فضا، زندگی را دوباره نظم دهد و به آینده نگاه کند؛ در حالی که هاوی در چنگ خاطرات مانده و مدام به گذشته بازمی‌گردد. این دوگانگی، همزمان با حضور دیگر شخصیت‌ها، بار عاطفی نمایشنامه را چندلایه‌تر می‌سازد. نات، مادر بکا، با تجربه‌ی از دست دادن فرزندش سعی دارد همدلی کند، اما اغلب حضور او بیش از آنکه آرام‌بخش باشد، بار تازه‌ای از ناامیدی به همراه می‌آورد. ایزی، خواهر بکا، که باردار است، تضادی نمادین میان مرگ و تولد ایجاد می‌کند و بکا را با پرسش‌های تازه‌ای درباره‌ی مادری و ادامه‌ی زندگی مواجه می‌سازد. جیسون، نوجوانی که در سانحه راننده‌ی خودرو بوده، شخصیتی است که بار گناه و جست‌وجوی بخشش را به روایت می‌افزاید و جنبه‌ای متفاوت از سوگواری و مسئولیت‌پذیری را نمایان می‌کند. لیندزی-ابر با مهارت خاصی موضوع فقدان را از زاویه‌های گوناگون بررسی می‌کند: گناه، سرزنش، مسئولیت و امید. نمایشنامه از یک‌سو واقع‌گرایانه است و جزئیات روزمره زندگی را - از تا کردن لباس‌ها گرفته تا تماشای ویدیوهای قدیمی - به قلب روایت وارد می‌کند، و از سوی دیگر، با لحظات طنز ظریف، فضای تراژیک را سبک‌تر کرده و به شخصیت‌ها بعد انسانی می‌بخشد. همین تعادل میان تراژدی و طنز باعث شده «هزارتو» نه تنها اثری تاریک و غمبار نباشد، بلکه متنی پر از لحظات انسانی و لمس‌پذیر باشد که بازتاب زندگی واقعی است. از نظر نقد ادبی و نمایشی، نقاط قوت نمایشنامه در اصالت احساسی، شخصیت‌پردازی چندلایه و دیالوگ‌های زنده آن نهفته است. نویسنده توانسته است تضادهای درونی شخصیت‌ها را با زبانی ساده اما عمیق به نمایش بگذارد و به مخاطب امکان دهد خود را در موقعیت آنان تصور کند. با این حال، برخی منتقدان بر این باورند که تمرکز اثر صرفا بر خانواده کوربت و غیبت بستر اجتماعی یا سیاسی وسیع‌تر، آن را محدود به سطحی شخصی کرده است. همچنین ریتم تغییر میان لحظات طنز و تراژدی برای برخی تماشاگران کمی ناگهانی جلوه می‌کند، و پایان‌بندی باز و ناتمام ممکن است برای کسانی که به دنبال نتیجه‌گیری قطعی‌اند، رضایت‌بخش نباشد.
با وجود این محدودیت‌ها، «هزارتو» یکی از نمایشنامه‌های ماندگار تئاتر معاصر است که قدرت خود را از صداقت در بازنمایی رنج انسانی می‌گیرد. این اثر نشان می‌دهد که سوگواری نه پایان که فرایندی پیچیده و ناهموار است؛ فرایندی که در آن انسان‌ها راه‌های متفاوتی برای کنار آمدن با فقدان برمی‌گزینند، و بقا نه در فراموشی، بلکه در پذیرفتن جایگاه درد و خاطره در زندگی معنا پیدا می‌کند. در نهایت، لیندزی-ابر اثری آفریده است که به زیبایی و با نیرویی صادقانه، معنای تاب‌آوری و تداوم عشق در برابر تراژدی را به تصویر می‌کشد؛ اثری که خواننده یا تماشاگر پس از تجربه‌اش، نه تنها اندوه که بارقه‌ای از امید و امکان بازسازی را نیز با خود حمل می‌کند.
درباره دیوید لینزی ابر
درباره دیوید لینزی ابر
دیوید لینزی ابر (David Lindsay-Abaire (زاده 30 30 نوامبر 1969)) نمایشنامه‌نویس، سروده‌نویس و فیلمنامه‌نویس آمریکایی است. او در سال 2007 جایزه پولیتزر برای درام را برای بازی در نقش Rabbit Hole دریافت کرد که در ضمن چندین نامزد جایزه تونی نیز به دست آورد. دیوید لینزی ابر دیوید ابر در بوستون، ماساچوست متولد شد و در جنوب بوستون بزرگ شد. او در آکادمی میلتون شرکت کرد و در کالج سارا لارنس، که در سال 1992 فارغ التحصیل شد، در تئاتر متمرکز شد. وی در برنامه نمایشنامه نویسان آمریکایی لیلا آچسون والاس در مدرسه جویلیارد، پذیرفته شد.
قسمت هایی از کتاب هزارتو

بکا: تموم می‌شه؟ نت: چی؟ بکا: این احساس. یه روزی تموم می‌شه؟ نت: نه. فکر نمی‌کنم بشه. برای من که نشده. یازده‌ساله که ازش می‌گذره... اما عوض می‌شه. بکا: چطور؟ نت: نمی‌دونم. به‌گمونم سنگینی‌ش. از یه جایی به بعد، می‌شه تحملش کرد. به چیزی تبدیل می‌شه که می‌تونی بخزی و از زیرش بیرون بیای. با خودت حملش کنی... مثل یه آجر توی جیبت. هرازگاهی فراموشش می‌کنی، اما یهو، به هر دلیلی، دستت رو می‌بری توی جیبت و می‌بینی اونجاست. «آهان. راستی. اونه.» ممکنه خیلی بد باشه، اما همیشگی نیست. بعضی وقت‌ها جوریه که... نه اینکه دقیقا دوستش داشته باشی، اما چیزیه که به‌جای پسرت داری، پس دلت نمی‌خواد رهاش کنی. با خودت حملش می‌کنی و اون هم نمی‌ره، که خب... بکا: چی؟ نت: خوبه... درواقع.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب هزارتو" ثبت می‌کند