1. خانه
  2. /
  3. کتاب آستین‌ فینگیل

کتاب آستین‌ فینگیل

جدید
3.3 از 1 رأی

کتاب آستین‌ فینگیل

ماجراهای‌ فینگیل‌ و مامانش (3)
Fingil
انتشارات: پرستو
٪15
125000
106250
معرفی کتاب آستین‌ فینگیل

آستین فینگیل یک کتاب کودک آموزشی برای آشنایی کودکان 2 سال به بالا با مهارت‌های زندگی و مدیریت اضطراب است. این کتاب مصور با تصاویر رنگی و داستان جذاب خود به کودکان کمک می‌کند اضطراب‌ها و نگرانی‌های خود را بهتر بشناسند و با روش‌هایی هوشمندانه آن‌ها را مدیریت کنند. در واقع کودک ضمن بلندخوانی این کتاب یاد می‌گیرد چطور می‌تواند در موقعیت‌های مختلف زندگی روزمره‌ی خود، احساساتش را کنترل کند.

در داستان این کتاب کودکانه، مادر با توجه به اضطراب فرزندش که به خاطر دوری از پدر ایجاد شده، به او کمک می‌کند تا احساسات خود را درک کرده و آرامش بیشتری بیابد. بلندخوانی کتاب برای کودک، مادران نیز شیوه‌های موثر حمایت عاطفی از کودک خود را می‌اموزند.

درباره معصومه یزدانی
درباره معصومه یزدانی
معصومه یزدانی – متولد 1355، کارشناس ادبیات فارسی، نویسنده و روزنامه‌نگار، دبیر تحریریه‌ی نشریه‌ی کوله‌پشتی، ضمیمه‌ی روزنامه‌ی شهروند است.
سی و دو سه سال پیش، یک اتاق پرنور، یک بابای زیرپوش آبی و یک دختر موفرفری پنج شش ساله که دو طرف یک کاغذ سفید روی شکم دراز کشیده‌اند و یکی یک خودکار هم دست‌شان است. بابای زیر پوش آبی به دختر موفرفری الفبا یاد می‌دهد و از همان روز الفبا می‌شود اولین جوانه‌ی آرزو توی دل دختر موفرفری. دختر موفرفری من بودم. معصومه یزدانی، متولد یک روز خوب از مهرماه 1355. حالا شغلم نوشتن است؛ آن هم از نوع کودک و نوجوانش. ولی قبلش مامان هستم. اولین قصه‌ی درست و حسابیم هم ماجراهای فرید و مامانش بود. (فرید پسرمه، تازه یه دختر هم دارم.)
یادبان را خیلی دوست دارم و مدیرهایش را هم؛ مخصوصا دوتایشان را که لبخند هندوانه‌ای دارد و آن یکی که ستاره‌های چشم‌هایش از ستاره‌های دستبندش هم بیش‌تر است. برای همین با افتخار مطلب می‌فرستم تا مدیر جان‌های یادبان بگذارند توی سایتشان. با همین مدیرجان‌های لبخند هندوانه‌ای و چشم ستاره‌ای یک کوله پشتی شریکی هم داریم که کاغذی است. اگر حوصله کردید سری بهش بزنید قول می‌دهم پشیمان نشوید.
قسمت هایی از کتاب آستین‌ فینگیل

اما یکهو رعد و برق شد. بال اردک کوچولو دوباره پرید توی دهان فینگیل. فینگیل هم پرید زیر پتو داد زد: «مامان!» مامان، فینگیل را بغل کرد و گفت: این صدای رعدوبرق است. به ما می‌گوید خبر! خبر! می‌خواهد باران بیاید.» فینگیل گفت: «اردک کوچولو که نمی‌داند، برای همین می‌ترسد.»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب آستین‌ فینگیل" ثبت می‌کند