1. خانه
  2. /
  3. کتاب دختر نیستی که بفهمی

کتاب دختر نیستی که بفهمی

نویسنده: علی سلطانی
جدید
3.7 از 1 رأی

کتاب دختر نیستی که بفهمی

Dokhtar nisti ke befahmi
٪10
280000
252000
معرفی کتاب دختر نیستی که بفهمی

برخی کتاب‌ها، فقط روایت نیستند؛ صدای خاموش‌شده‌ای‌اند که بالاخره راهی برای شنیده‌شدن پیدا کرده‌اند. «دختر نیستی که بفهمی» نوشته‌ی علی سلطانی یکی از همین کتاب‌هاست. داستانی که از دل زندگی واقعی بیرون آمده، صادقانه حرف می‌زند و قلب مخاطب را نشانه می‌گیرد. اگر دنبال روایتی هستید که بی‌پرده، واقعی و جسورانه از دختر بودن در جامعه‌ی امروز ایران حرف بزند، این کتاب برای شما نوشته شده است.

معرفی کتاب دختر نیستی که بفهمی

دختر نیستی که بفهمی داستانی است درباره‌ی رها؛ دختری متولد دهه هشتاد که با پیچ‌و‌خم‌های زندگی، تضادهای اجتماعی، محدودیت‌ها و آرزوهای ناتمام روبه‌رو می‌شود. این کتاب، روایتی است صادقانه از مواجهه‌ی یک دختر با جامعه‌ای که گاهی نمی‌خواهد، یا نمی‌تواند او را بفهمد.

در کنار رها، کیوان، برادرش نیز در مسیر داستان نقش پررنگی دارد و بخشی از کشمکش‌های درونی و بیرونی زندگی رها، در رابطه‌ی او با کیوان شکل می‌گیرد. حضور نقش کیوان، در ساختار داستان تأثیرگذار و معنادار خواهد بود.

روایت زن، روایت مقاومت

نویسنده در این کتاب تلاش کرده با زبانی ساده، اما پرحس، نگاهی نزدیک و بی‌واسطه به تجربه‌ی زیسته‌ی دختران در ایران امروز بیندازد. دختر قصه روایتگر است؛ روایتگر لحظه‌هایی که گاهی تلخ‌اند، گاهی پر از خشم، اما همیشه واقعی‌اند. او نمی‌ترسد، متوقف نمی‌شود، و با تمام وجود برای درک‌شدن، شنیده‌شدن و ادامه‌دادن می‌جنگد.

درباره علی سلطانی
درباره علی سلطانی
علی سلطانی، نویسنده، داستان نویس و فیلمنامه نویس جوان کشورمان متولد دهه هفتاد است. علی سلطانی مهندس مکانیک است و مهارت زیادی در نویسندگی دارد.
علی سلطانی نویسنده کتاب "راز رخشید برملا شد" است. کتاب رازِ رُخشید برملا شد در اولین روز فروش در نمایشگاه کتاب سال 98 با استقبال فراوان و چشم گیری رو به رو شد و چاپ اول این کتاب در روز اول نمایشگاه به پایان رسید !
کتاب این نویسنده جوان با فروش بی سابقه اش همه را حیرت زده کرد و این نشانه هوش نویسنده جوان بود
قسمت هایی از کتاب دختر نیستی که بفهمی

وارد طبقه هجدهم می‌شود؛ با چهره‌ای متراکم و مستعد انفجار!... رو می‌کند به گلبرگ: «دخترم همین‌جا بمون من الان میام.» گلبرگ هفت ساله، با نگرانی از کنج دیوار، مامان درچیدا را نگاه می‌کند... درچیدا، شاخه شکسته «گلگون» را بالا گرفته، و با عصبانیت چیزهایی می‌گوید. صداها بالا می‌رود. مرد داد می‌زند. درچیدا هم صدایش را بالا می‌برد. و ناگهان... صدای سیلی... یک سیلی محکم! صدای یک سیلی محکم می‌پیچد توی ساختمان.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب دختر نیستی که بفهمی" ثبت می‌کند