کتاب «قدرت موسس» نوشتهی لوچیا روبینلی، پژوهشگر جوان کالج رابینسون در دانشگاه کمبریج، اثری در حوزه تاریخ اندیشهی سیاسی و نظریه قانون اساسی است که توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. این کتاب در ژانر نظریه سیاسی و تاریخ ایدهها جای میگیرد و به بررسی یکی از بنیادیترین مفاهیم اندیشه سیاسی یعنی قدرت موسس (pouvoir constituant) میپردازد؛ مفهومی که همواره در حاشیهی بحثهای مربوط به حاکمیت، دموکراسی و مشروعیت قرار داشته و درعینحال تأثیر تعیینکنندهای بر شکلگیری نهادهای سیاسی و قانون اساسی داشته است. روبینلی در این پژوهش، سیر تاریخی و نظری این مفهوم را از انقلاب فرانسه تا قرن بیستم و بازتابهای فلسفی آن در آثار متفکرانی چون هانا آرنت دنبال میکند. هستهی اصلی کتاب بر پنج مقطع تاریخی بنا شده است: نخست، انقلاب فرانسه و نقش کلیدی امانوئل سییس در طرح ایدهای که قدرت مردم را در مقام بنیانگذاران یک نظم سیاسی جدید معرفی میکرد. دوم، قرن نوزدهم فرانسه که جدال میان سلطنتطلبان و جمهوریخواهان، قدرت موسس را هم بهعنوان ابزاری برای مقاومت و هم بهعنوان وسیلهای برای تثبیت حاکمیت بازتعریف کرد. سوم، جمهوری وایمار در آلمان که در آن بحران مشروعیت و گذار به مدرنیتهی سیاسی، زمینهای برای بازاندیشی نسبت میان حاکمیت و قدرت موسس فراهم آورد. چهارم، دوران پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، جایی که بازنویسی و اصلاح قانون اساسی و تأکید بر مشارکت مردمی اهمیت یافت. و در نهایت، تفسیر هانا آرنت از قدرت موسس بهعنوان کنشی جمعی و سیاسی که در برابر قرائتهای صرفا حقوقی یا حاکمیتی قرار میگیرد. روبینلی در این مسیر نشان میدهد که چگونه مفهوم قدرت موسس بهطور مداوم در برابر مفهوم حاکمیت قرار گرفته یا با آن خلط شده است. او تأکید دارد که این دو یکسان نیستند: حاکمیت بیشتر به استمرار اقتدار اشاره دارد، در حالی که قدرت موسس به لحظهی آغازین، خلاقانه و بنیادگذار مردم در ایجاد یک نظم حقوقی بازمیگردد. این تمایز، بهویژه در زمینهی پرسشهای معاصر درباره اصلاح قانون اساسی، همهپرسیها و نقش نهادهای نمایندگی اهمیت ویژهای پیدا میکند. از نقاط قوت کتاب میتوان به دقت تاریخی و بینرشتهای آن اشاره کرد. روبینلی با اتکا به مطالعات موردی دقیق، روایت منسجمی از تحول این مفهوم ارائه میدهد که هم برای مورخان اندیشه و هم برای نظریهپردازان قانون اساسی سودمند است. همچنین وضوح مفهومی او باعث میشود اصطلاحاتی که اغلب بهاشتباه مترادف گرفته میشوند -مانند حاکمیت، ارادهی عمومی و قدرت موسس- از یکدیگر متمایز شوند. در کنار این، کتاب جذابیت خاصی برای کسانی دارد که به پیوند میان اندیشهی سیاسی و عمل نهادی علاقهمندند، زیرا بهخوبی نشان میدهد که برداشتهای متفاوت از قدرت موسس چگونه به نهادهای متفاوتی انجامیده است؛ از مجامع مردمی و همهپرسیها گرفته تا نهادهای نمایندگی و ساختارهای فدرال. با این حال، محدودیتهایی نیز بر اثر روبینلی وارد شده است. آغاز روایت از انقلاب فرانسه باعث میشود که پیشینههای فکری و مذهبی پیشتر مفهوم قدرت موسس چندان در نظر گرفته نشود. افزون بر این، تمرکز کتاب بر سنت اروپایی، آن را تا حدی از چشماندازهای غیراروپایی یا پسااستعماری دور میسازد و دامنهی تحلیلیاش را محدود میکند. در نهایت، «قدرت موسس» کتابی است که با دقتی مثالزدنی مسیر پرپیچوخم یک ایدهی سیاسی بنیادین را آشکار میسازد. روبینلی با پیونددادن تاریخ، نظریه و فلسفهی سیاسی نشان میدهد که چگونه مفهوم قدرت موسس نهتنها میراثی از گذشته است، بلکه امروز نیز در بحثهای مربوط به اصلاح قانون اساسی، مشروعیت دموکراتیک و نقش مردم در سیاست زنده و پویاست. این کتاب برای هرکسی که میخواهد بفهمد قدرت مردم در معنای عمیق آن چه بوده و چرا هنوز اهمیت دارد، منبعی ارزشمند و برانگیزاننده به شمار میآید.
درباره لوچیا روبینلی
لوسیا روبینلی پژوهشگر جوان در تاریخ اندیشه سیاسی در کالج رابینسون، دانشگاه کمبریج است.