منطقهی لیک، سال ۱۸۹۹ ارل مرده است و پسرعمو کلارنس بدجنس همهی ارث او را بالا کشیده است. بانو آگاتا اسکوئیث دوازدهساله را از گاسواتر هال بیرون انداختهاند تا در یک کلبهی مخروبهی کوچک بههمراه غریبهای که ادعا میکند پدرش است زندگی کند. اگی مصمم است که هویت واقعیاش را پیدا کند، اما او در راه جستوجوی حقیقت تنها نیست؛ در آخرین روز سال، وقتی که ساعت نیمهشب را اعلام میکند، دختری اسرارآمیز و نورانی از شکاف زمان بیرون میخزد و تا وقتی که اسرار تاریک و وحشتناک گذشته افشا نشود آرام نخواهد گرفت. «لوسی استرنج در سومین رمانش در درخشانترین حالت خود است.» - گاردین «کتابی وهمآور، خواندنی، مسحورکننده، درخشان و تحسینبرانگیز!» - هیلاری مکی