جهان را چنین است ساز و نهاد ز یک دست بستد، به دیگر بداد کیخسروی جوان، شاه ایران، به میهن بازگشت. ایرانیان پس از سالهایی تلخ و سخت شادمانی کردند. در همین زمان، طوس، فرزند نوذر (شاه پیشین ایران)، سر به شورش برداشت و گفت شاه ایران نباید از مادری تورانی باشد و فریبرز، فرزند کاوس، شاه ایران است. گودرز پهلوان از سخن طوس برآشفت؛ او باور داشت کیخسرو فرهی ایزدی دارد. گروهی از سپاهیان با طوس و گروهی با گودرز همراه و برای جنگ آماده شدند. سایهی شوم جنگ ویرانگر داخلی پس از سالها رنج و خشکسالی بر سر میهن افتاد. جنگی که در دو سوی آن، جوانان ایرانی کشته میشدند. کاوس دو پهلوان (طوس و گودرز) را فراخواند. گفتوگوها به سرانجام نرسید. چاره در آزمونی دشوار بود تا پیروز آن، شاه آیندهی ایران باشد.