1. خانه
  2. /
  3. کتاب خورشید سیاه

کتاب خورشید سیاه

جدید
3 از 1 رأی

کتاب خورشید سیاه

SOLEIL NOIR
٪10
300000
270000
معرفی کتاب خورشید سیاه
کتاب «خورشید سیاه: افسردگی و مالیخولیا» نوشته‌ی ژولیا کریستوا، نخستین بار در سال ۱۹۸۹ منتشر شد. این اثر که یکی از مهم‌ترین نوشته‌های کریستوا در پیوند میان روان‌کاوی، فلسفه، زبان‌شناسی و نقد فرهنگی به شمار می‌آید، به بازاندیشی عمیق درباره‌ی افسردگی و مالیخولیا می‌پردازد؛ نه صرفا به مثابه بیماری یا پدیده‌ای بالینی، بلکه به‌عنوان تجربه‌ای پیچیده‌ی وجودی، نمادین و فرهنگی که در تاریخ اندیشه و هنر جایگاهی دیرپا داشته است. کریستوا در این کتاب می‌کوشد «زبان افسردگی» را به سخن درآورد؛ به بیان دیگر، آنچه معمولا خاموش و در سکوت تجربه می‌شود را به سطح بیان بیاورد و نشان دهد که چگونه در مرز میان روان، زبان و فرهنگ پدیدار می‌شود. هسته‌ی بحث او بر این ایده استوار است که افسردگی و مالیخولیا نه فقط واکنشی به فقدان، بلکه نوعی فروپاشی در رابطه‌ی فرد با زبان و با خود است. سوژه‌ی افسرده در نظر او با ابژه‌ی ازدست‌رفته‌اش پیوندی درونی برقرار می‌کند، اما قادر به رها کردن آن نیست؛ در نتیجه هویت او به‌طور دردناکی در گرو چیزی است که هم از دست رفته و هم درونی شده است. استعاره‌ی «خورشید سیاه» در اینجا نقش محوری دارد: خورشیدی که می‌تابد اما روشنایی‌اش تاریک است، تصویری از وضعیت متناقض مالیخولیا، جایی که روشنایی تبدیل به بار سنگینی می‌شود و در عین تاریکی، نوعی اجبار به دیدن و آگاهی دردناک پدید می‌آید. کریستوا در مسیر بسط نظریه‌ی خود به آثار هنری و ادبی ارجاع می‌دهد؛ از نقاشی مسیح مرده در مقبره اثر هولباین گرفته تا نوشته‌های ژرار دو نروال، داستایوفسکی و مارگریت دوراس. او نشان می‌دهد که چگونه تاریخ فرهنگ و ادبیات، بازنمایی‌های متعددی از ذهنیت مالیخولیایی ارائه کرده است و چگونه هنرمندان با تبدیل رنج به استعاره‌ها، تصاویر و روایت‌ها، آن را از خاموشی مطلق بیرون کشیده‌اند. به این ترتیب، هنر در نظر کریستوا نه فقط بازتاب، بلکه شکلی از میانجیگری است که امکان اندیشیدن به مالیخولیا را فراهم می‌کند. از منظر روان‌کاوی، او میان مالیخولیا و سوگواری تمایز قائل می‌شود. سوگواری فرآیندی است که در نهایت می‌تواند به پذیرش فقدان و بازسازی رابطه‌ی سوژه با جهان بینجامد، اما مالیخولیا به دلیل پیوند تنگاتنگش با از دست دادن خود و هویت، حالتی ماندگارتر، پیچیده‌تر و مقاومت‌ناپذیرتر دارد. کریستوا همچنین به فقر گفتاری در افسردگی اشاره می‌کند؛ لحظه‌ای که زبان از بیان بازمی‌ماند و سکوت غلبه می‌کند. با این حال، او بر این باور است که ادبیات و هنر می‌توانند امکان بازآفرینی زبان را، هرچند ناقص و استعاری، در اختیار بگذارند. این کتاب با رویکردی میان‌رشته‌ای نوشته شده است؛ جایی که روان‌کاوی فرویدی و لاکانی با پدیدارشناسی، نشانه‌شناسی و نقد هنری و ادبی در هم تنیده می‌شوند. کریستوا برخلاف بسیاری از رویکردهای صرفا بالینی یا پزشکی، افسردگی را از زاویه‌ی فرهنگی و وجودی بررسی می‌کند. او آن را نه به‌منزله‌ی نقص یا بیماری صرف، بلکه به‌عنوان تجربه‌ای عمیق در مرکز شکل‌گیری خود و هویت انسانی مطرح می‌کند. بدین ترتیب، خورشید سیاه راهی است برای اندیشیدن به رنج انسانی در سطحی گسترده‌تر، جایی که روان فردی با زبان، فرهنگ و تاریخ پیوند می‌خورد. البته متن کتاب متراکم، نظری و دشوار است و برای خوانندگانی که با نظریه‌ی روان‌کاوی یا نشانه‌شناسی آشنا نیستند، می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. افزون بر این، چون تمرکز کریستوا بر تفسیرهای پدیدارشناختی و فرهنگی است، کمتر به داده‌های علمی یا بالینی (مانند علوم اعصاب یا پژوهش‌های تجربی) پرداخته می‌شود، و این می‌تواند برای کسانی که انتظار رویکردی پزشکی‌تر دارند، محدودیت به شمار آید. با این حال، همین غنای میان‌رشته‌ای و جسارت در به سخن درآوردن افسردگی از زاویه‌ای زیبایی‌شناختی و نمادین، نقطه‌ی قوت اصلی اثر است.
در نهایت، «خورشید سیاه: افسردگی و مالیخولیا» کتابی است که خواننده را به اندیشیدن درباره‌ی افسردگی فراتر از مرزهای پزشکی فرا می‌خواند. کریستوا به ما یادآوری می‌کند که افسردگی نه فقط خلأ، بلکه تجربه‌ای زبانی، فرهنگی و زیبایی‌شناختی است که هنر و ادبیات می‌توانند دریچه‌ای به آن بگشایند. این اثر، یکی از مهم‌ترین مداخلات نظری درباره‌ی مالیخولیا در قرن بیستم به شمار می‌آید و برای خوانندگانی که به روان‌کاوی، نقد ادبی و مطالعات فرهنگی علاقه‌مندند، منبعی ارزشمند و برانگیزاننده است.
درباره ژولیا کریستوا
درباره ژولیا کریستوا
ژولیا کریستِوا (زاده ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱) فیلسوف، منتقد ادبی، روانکاو، فمینیست و رماننویس بلغاری-فرانسوی است که از اواسط دهه ۱۹۶۰ در فرانسه زندگی می‌کند.

ژولیا کریستوا بعد از انتشار نخستین کتابش، Semeiotikè در ۱۹۶۹ تأثیر زیادی در تحلیل انتقادی، نظریه فرهنگ و فمینیسم گذاشت. کارهای او شامل کتاب‌ها و مقاله‌های بسیار دربارهٔ نشانه‌شناسی، بینامتنیت و ابجکسیون (آلوده انگاری) در حوزه‌های زبان‌شناسی، نظریه ادبی و نقد، روانکاوی، زندگینامهنویسی و خودزندگی‌نامهنویسی، تحلیل سیاسی و فرهنگی، هنر و تاریخ هنر می‌شود.

او یکی از پیشگامان ساختارگرایی هنگام اوج این نظریه در انسانیّات بود. کارهای وی همچنین جایگاه مهمی در اندیشه پساساختارگرایی دارد. در سالهای اخیر برخی از آثار او توسط پژوهشگر حوزهٔ فلسفه، مهرداد پارسا به فارسی ترجمه شده‌است. از آن جمله می‌توان به «ملت‌هایی بدون ملی‌گرایی» (نشر شوند)، «علیه افسردگی ملی» (نشر شوند)، «هانا آرنت: زندگی روایت است» (رخداد نو) اشاره کرد.
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب خورشید سیاه" ثبت می‌کند