ادوارد آلبی نویسنده مشهور آمریکایی در «آلیس کوچولو» سویههای دیگری از آنچه ابزورد آمریکایی مینامند را مورد کندوکاو قرار میدهد. قهرمان نمایش در حالی نشان داده میشود که بین دنیای عقلانی که همه چیز در آن بر مبنای منفعت پیش میرود از یک سو و کلیسا که نماینده دین به شمار میرود از سوی دیگر گیر افتاده است. آلبی در این نمایشنامه هم به انتقاد از جامعه میپردازد هم به شدت کلیسا یا همان نهاد دین را مورد نقد قرار میدهد که با ادعای اصلاح جامعه اما شکل دیگری از منفعتطلبی را دنبال میکند. به قول مارتین اسلین، آلبی در این نمایشنامه «مبتکر نوعی نمایش شد که آشکارا میخواهد تصویر پیچیده جستجوی انسان به دنبال حقیقت و قطعیت در دنیای دائما در حال تغییر را بسط دهد، بدون اینکه اصلا بخواهد تمثیل کاملی بپرورد یا هیچ راه حلی برای سوال طرح شده ارائه کند.»
از نظر اسلین واکنش تند و خصمانه برخی منتقدان به این نمایشنامه از نوعی بدفهمی عمیق نسبت به این نمایشنامه ناشی شده است. نمایشنامهای که به شدت برآشوبنده بوده و به دنبال بحرانی کردن برخی مسائل بنیادین و بدیهی انگاشته شده است.