درﯾﺎ به آرامی یک مرداب ﺑﻮد، ﻫﻮا آنقدر لطیف و ﻧﺴﯿﻢ چنان ملایم بود ﮐﻪ آدم به شکل حیرتاﻧﮕﯿﺰی غمگین میشد. در اﯾﻦ بخش از اﻗﯿﺎﻧﻮس آرام، ﻃﻠﻮع ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﺪون ﻫﯿﺎﻫﻮی زﯾﺎدی رخ میداد: ﺧﻮرﺷﯿﺪ در دوردﺳﺖ ﮔﻨﺒﺪ ﻧﺎرﻧﺠﯽرنگش را روی حاشیۀ افق ﻗﺮار میداد و آرام، اﻣﺎ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ ﺣﺮﮐﺖ میﮐﺮد ﺗﺎ ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﮐﻢفروغ به اﻧﺪازۀ ﮐﺎﻓﯽ زﻣﺎن داشته باشند و همراه شب ﻣﺤﻮ ﺷﻮﻧﺪ. اﺳﺘﻨﺪﯾﺶ در ﺣﺎل ﻓﮑﺮﮐﺮدن ﺑﻪ ﺗﻔﺎوت واضح میان ﻃﻠﻮع و ﻏﺮوب ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ آن ﮔﺎم فاجعهبار را ﺑﺮداﺷﺖ و موجب سقوطش ﺑﻪ داﺧﻞ آب شد. داشت ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮد که ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺗﻤﺎم ﻧﻌﻤﺖهایش را در نهایت دستودلبازی در ﻏﺮوبﻫﺎی ﺑﺎﺷﮑﻮه نهفته اﺳﺖ؛ اﺑﺮﻫﺎ را ﺑﺎ ﭼﻨﺎن سیلی از رﻧﮓﻫﺎ و درخشان ﻧﻘﺎﺷﯽ میکند، ﮐﻪ هر ﻓﺮدی که زﯾﺒﺎﯾﯽ را درک میکند، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺪ آنها را ﻓﺮاﻣﻮش ﮐﻨﺪ و همچنین به این ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﻪ دﻻیل توضیحناپذیری، ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺎﻻی اﯾﻦ اﻗﯿﺎﻧﻮس در مورد ﻃﻠﻮع ﺧﻮرﺷﯿﺪ از خود خساستی ﻏﯿﺮﻋﺎدی نشان میدهد.
هربرت کلایدلوئیس نویسنده و رماننویس آمریکایی بود.