1. خانه
  2. /
  3. کتاب فکر بکر کن

کتاب فکر بکر کن

نویسنده: کورای آوجی
3.1 از 1 رأی

کتاب فکر بکر کن

دهکده‌ی حلبی تنبل
SEN DE OKU- İCAT ÇIKAR
٪15
118000
100300
معرفی کتاب فکر بکر کن
کتاب «فکر بکر کن (دهکده‌ی حلبی تنبل)» اثر کورای آوجی چاکمان بوده و برای رده‌ی سنی بالای هشت سال نوشته شده است. نویسنده در این کتاب داستان دهکده‌ای را تعریف می‌کند که آدم‌هایش بسیار تنبل هستند و حوصله‌ی انجام هیچ کاری را ندارند. اهالی این دهکده حتی به خود زحمت نمی‌دهند تا برای فرزندانشان نام انتخاب کنند و به همین خاطر هر نوزادی که متولد می‌شود شماره‌ای دارد که همان تبدیل به نامش می‌شود. حال پسرکی را در نظر بگیرید که نامش هک‌چهل است و در همین دهکده چشم به جهان گشوده اما برعکس دور و بری‌هایش کوشا و فعال است. او تمام تلاشش را به کار گرفته تا اطرافیان خود را از بی‌تحرکی و انفعال بیرون آورد اما در این راه موفق نیست. او از هر موقعیتی استفاده می‌کند تا دست به کشف بزند. هک‌چهل از تمام وسایلی که در اختیار دارد استفاده می‌کند تا اوضاع زندگی اهالی دهکده را بهبود بخشد اما هیچ‌کس با او همکاری نمی‌کند. او مدام به دنبال فکرهای بکر است اما اهالی که حوصله‌ی افکار جدید او را ندارند، استقبالی از این ایده‌ها نمی‌کنند. اوضاع در دهکده‌ی حلبی تنبل به همین منوال است که ناگهان آب آشامیدنی آن‌ها تغییر رنگ داده و آلوده می‌شود. آن‌ها در می‌یابند که کارخانه‌ای در نزدیکی دهکده‌شان تاسیس شده که آب آشامیدنی آن‌ها را به این روز انداخته است. اهالی به مرور دچار مریضی می‌شوند و سلامتشان به خطر می‌افتد. حالا هک‌چهل باید کاری کند تا جان خود و اهالی را نجات دهد. همین اتفاق باعث می‌شود تا اهالی دهکده بالاخره به فکر افتاده و کاری کنند. آن‌ها که تا به حال از هیچ ایده‌ای استقبال نمی‌کردند، حالا به دنبال یک فکر بکر هستند. خواندن این اثر می‌تواند خلاقیت و نوآوری را در کودکان و نوجوانان افزایش دهد؛ علاوه بر این روایت فانتزی کتاب موجب می‌شود تا قدرت تخیل در کودکان افزایش یابد. تصاویر کتاب نیز به گونه‌ای طراحی شده‌اند که مخاطب را با قصه همراه می‌کنند. این کتاب، قصه‌ی آدم‌هایی است که از رخوت و تنبلی دست می‌کشند. اگر می‌خواهید چنین مفهومی را به فرزند خود بیاموزید، کتاب پیش رو را برایش تهیه کنید.
قسمت هایی از کتاب فکر بکر کن

«در دهکدهٔ حلبی تنبل جمله‌ای که بیشتر از همه گفته می‌شد این بود: «برای ما فکر بکر نکن!» هک‌چهل حداقل روزی چهل بار این جمله را می‌شنید. با گذشت زمان، رنگ و رو و ظاهر اهالی دهکده تغییر می‌کرد. حالا چطور بود که فکر و دیدگاهشان تغییر نمی‌کرد. همین‌طور حرف‌ها و کارهایشان... هک چهل خیلی پرشور و بانشاط بود. اهالی دهکدهٔ حلبی تنبل هم در مقاومت کردن اصرار داشتند. هک‌چهل می‌گفت: «چه می‌شود از آن حلبی‌ها بادنما درست کنیم؛ جهت باد را ببینیم؟» اهالی می‌گفتند: «برای ما فکر بکر نکن! باد از هر جهتی بخواهد بوزد، می‌وزد.» «کاش آن فنرهای قدیمی را به تلمبه وصل کنیم تا آب را به‌راحتی از زیر زمین بالا بکشیم.» «برای ما فکر بکر نکن! آب هر طور بخواهد جاری می‌شود.» «وقتی که باران نمی‌بارد، محصولاتمان خشک می‌شود. کاش سیستم آبیاری درست کنیم.» «سیستم چی‌چی؟ ای ناقلا. برای ما فکر بکر نکن!» خب. فکر می‌کنید هک‌چهل به آن حرف‌ها توجهی کرد؟ اگر گوش می‌داد که مثل بقیه یا یک گوشه خودش را می‌خاراند یا روی مبل دراز کشیده بود. اما او این کار را نکرد. او فنرهای بیرون‌زده از مبل‌ها، قوطی حلبی‌هایی که به پایش گیر کرده بودند و سیم‌های پخش و پلای فراموش‌شده را جمع کرد.»

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب فکر بکر کن" ثبت می‌کند