سفری دور و دراز بر پهنه صحرای آتاکامای شیلی، رویارویی با معمای دیرینه خانوادهای در هم شکسته. صمیمیت ویرانگر مردی جوان با مادرش، هلهله خودنمایانه پدر غایب از صحنه و مرگ مبهم عمو کمانچاکا مهی است که در ارتفاع پایین شکل میگیرد و از سوی دریا پیش میآید و رطوبتش چشمانداز نیمهبرهوت پیش رو را پابرجا نگه میدارد. صمیمیت موجود در لحن راوی جوان کمانچاکا مبین نوعی تمایل به دور ماندن از صحنه وقایع است. جوانی که نمی تواند در برابر وسوسه فزاینده روبرو شدن با گذشته خانواده و رها شدن از بار سنگین رازهای آن طاقت بیاورد. او سختکوش و در عین حال فاقد ظرفیت لازم برای داوری است. پریشان و در عین حال بیطرف است. این اثر مهیجترین توصیف از گذار پرمشقت از نوجوانی به جهان بزرگسالی است.
دیگو ادواردو زونیگا هنریکز نویسنده و روزنامهنگار اهل شیلی است. او در ایکیکه متولد شد و دوران کودکی خود را در آنجا گذراند و در اوایل نوجوانی به سانتیاگو نقل مکان کرد. او در دانشگاه کاتولیک پاپی شیلی روزنامهنگاری خواند و از بنیانگذاران انتشارات مونتاسردوس بود.