کتاب پرده حائل

Nutshell
کد کتاب : 17412
مترجم :
شابک : 978-6002532879
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 200
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

پوست گردو
Nutshell
کد کتاب : 52403
مترجم :
شابک : 978-6009692019
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 190
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب پرده حائل اثر ایان مک یوون

کتاب «پرده حائل» رمانی نوشته ی «ایان مک یوون» است که نخستین بار در سال 2016 منتشر شد. «ترودی» نسبت به همسرش «جان»، بی وفا بوده است. به علاوه، او «جان» را از خانه ی مشترکشان در لندن بیرون کرده و اکنون به جایش، برادر «جان» یعنی «کلود» در کنار «ترودی» حضور دارد. این دو نفر، نقشه ای کشیده اند تا برای همیشه خود را از دست همسر «ترودی» خلاص کنند. اما شاهدی وجود دارد که از نقشه ی آن ها آگاه است: کودکی 9 ماهه و بسیار کنجکاو که هنوز از رحم «ترودی» خارج نشده است. پسر متولد نشده ی «ترودی» همزمان با این که در بدن او به نقشه های مرگبار مادر و عمویش گوش می دهد، نقطه نظری کاملا بدیع را از جهان انسان ها به مخاطبین ارائه می کند.

کتاب پرده حائل


ویژگی های کتاب پرده حائل

نامزد بهترین کتاب داستانی گودریدز سال 2016

«ایان مک یوون» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

ایان مک یوون
ایان راسل مک یوون، زاده ی ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸، نویسنده و نمایشنامه نویس انگلیسی است. ایان در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸ در الدرشات از توابع همپشر زاده شد.او حرفه ی نویسندگی خود را با نوشتن داستان های کوتاه گوتیک آغاز کرد و در سال ۱۹۹۸ به خاطر کتاب آمستردام موفق به دریافت جایزه ی ادبی من بوکر شد.
نکوداشت های کتاب پرده حائل
A tour de force of storytelling.
دستاوردی در داستان سرایی.
Barnes & Noble

Smart, funny and utterly captivating.
هوشمندانه، خنده دار و فوق العاده مسحورکننده.
New York Times New York Times

Suspenseful, dazzlingly clever and gravely profound.
پرتعلیق، به شکل شگفت انگیزی هوشمندانه و فوق العاده ژرف.
Washington Post Washington Post

قسمت هایی از کتاب پرده حائل (لذت متن)
اکنون به طرزی وارونه داخل بدن یک زن هستم. دست به سینه و صبور منتظرم. از خودم می پرسم، اینجا کجاست؟ چه سرنوشتی در انتظار من است؟ وقتی مدتی را که آزادانه در این کیسه ی نیمه شفاف معلق بودم به یاد می آورم، چشم هایم را با حسرت می بندم.

آن موقع در حباب افکارم در این اقیانوس شخصی غوطه ور بودم، انگار داشتم با حرکت آهسته پشتک می زدم و مرتب به دیواره ی اطرافم برخورد می کردم. صدای آدم هایی خبیث که در توطئه ای شرم آور دست داشتند، از آن سوی غشاء شنیده می شد؛ اگرچه این غشای شفاف، صدای آن ها را کمی نامفهوم می کرد.

چاره ای نیست، تمام مدت گوشم را به دیواره ی این غشاء چسبانده ام و گوش می دهم و در ذهنم یادداشت برمی دارم. خلاصه ی کلام: آشفته خاطرم. در لا به لای گپ های دوستانه، قصد و نیتی مرگبار به گوشم می رسد. از آنچه در جهان خارج منتظرم است و می تواند مرا هم درگیر کند، می ترسم.