کتاب هتل آنایورت

Motherland Hotel
کد کتاب : 17578
مترجم :
شابک : 978-6220100669
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 177
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1973
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

هتل مام میهن
Motherland Hotel
کد کتاب : 81451
مترجم :
شابک : 978-6227552331
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 124
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1973
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب هتل آنایورت اثر یوسف آتیلگان

زبرجد ، آخرین عضو زنده مانده از یک خانواده مرفه عثمانی ، صاحب هتل آنایورت است که در نزدیکی ایستگاه راه آهن مستقر شده است. یک فرد درونگرای تنها و میانسال . زندگی ساده او توسط وظایف اداری روزانه و رابطه جنسی معمول و با خدمتکار هتل تعریف می شود. یک روز ، یک زن زیبا از پایتخت می آید که شب را در آن هتل سپری کند. او قول بازگشت در "هفته ی آینده" را نیز می دهد و ناگهان وجود مکانیکی زبرجد ، به طرز چشمگیر و غیرقابل برگشتی تغییر می کند. حضور زن اسرارآمیز او را هیجان زده کرده است و او در انتظار بازگشت زن زندگی خود را آغاز می کند. اما یک هفته می گذرد ، و سپس دیگری ، و هرچه خیال های او بیشتر وسواس گونه می شود ، زبرجد به تدریج چنگک هایش در واقعیت را از دست می دهد.

هتل آنایورت به عنوان رمان سال در زمان انتشارش در سال 1973 مورد تحسین قرار گرفت ، منتقدان از سبک تجربی ، عمق روانشناختی شدید آن و توصیف جنجالی از وسواس جنسی زبرجد حیرت زده شدند. با آنکه یوسف آتلیگان پیش از این به شهرت ادبی قابل توجهی دست یافته بود ، هتل آنایورت شهرت او را به عنوان یکی از مدرنیست های برتر ترکیه تضمین کرد.

کتاب هتل آنایورت

یوسف آتیلگان
یوسف آتیلگان (27 ژوئن 1921 ، مانیسا - 9 اکتبر 1989 ، استانبول) یک رمان نویس و درام نویس ترک بود که بیشتر به خاطر رمان هایش آیلاک آدام (لوتر) و آنایورت اتلی (هتل مادری) شناخته می شود. او یکی از پیشگامان رمان مدرن ترکیه است.رمان های او سبک روانشناختی داشتند و به درون مضامینی مانند تنهایی، سؤال، معنای زندگی می پرداختند.
نکوداشت های کتاب هتل آنایورت
Motherland Hotel is a startling masterpiece, a perfect existential nightmare, the portrait of a soul lost on the threshold of an ever-postponed Eden
هتل آنایورت یک شاهکار فوق العاده است. یک کابوس فوق العاده ی اگزیستانسیال، پرتره ای از یک روح گمشده در آستانه ی بهشتی که برای همیشه به تعویق افتاده است.
Alberto Manguel

Turkish writer Atilgan's classic 1973 novel about alienation, obsession, and precipitous decline, nimbly translated by Stark. . . . An unsettling study of a mind, steeped in violence, dropping off the edge of reason.
کتاب کلاسیک نویسنده ی ترک تبار آتلیگان درباره ی بیگانگی، وسواس فکری و افولی سریع است. مطالعه ای نگران کننده از ذهنی که در خشونت فرورفته و از عقل کناره گرفته است.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Yusuf Atilgan gives us a wonderful, timeless novel about obsession, with an anti-hero who is both victim and perpetrator.
یوسف آلتیگان به رمانی فوق العاده و بی زمان درباره ی وسواس فکری ارائه می دهد. یا یک شخصیت ضد قهرمان که هم قربانی است و قربانی کننده.
Esmahan Aykol, author of Divorce Turkish Style

قسمت هایی از کتاب هتل آنایورت (لذت متن)
ن چای خواسته بود؛ می شه برام یه استکان چای بیارید؟ لطفا! اما او در قوری سه نفره برای زن چای برده بود. سینی کوچک در دست به آرامی در زده بود؛ بفرمایید! لبه ی تخت تکیه داده بود. پالتوش را از تن درآورده و ژاکت یک دست سیاه و گردن آویز نقره اش با حلقه های… یک آن نگاه شان گره خورده بود؛ زحمت تون دادم! تا آمده بود چیزی بگوید زن آدرس آن روستا را پرسیده بود و او…؛ پس اگه ممکنه فردا هشت صبح بیدارم کنید، لطفا! و انگار حرفی معمولی و دم دستی بگوید، اضافه کرده بود کارت شناسایی همرام نیست. صبح فردا تا به اتاق پا گذاشت بویش را به وضوح شنید و در را به سرعت روی خود بست.

چراغ لابی را خاموش کرد. ساعت را دست گرفت و پاورچین پاورچین از پلکانی با کف پوش مشمایی به سمت دو اتاق زیرشیروانی بالا رفت. یکی از دو اتاق زیرشیروانی ( همیشه بوی تند عرق می داد، آن که برای پیشخدمت بود، زن میان سالی که بسیار می خوابید، زود می خوابید و دیر بیدار می شد ) برای او بود و دیگری برای پیشخدمت. هر صبح باید تلوتلوخوران به اتاق پیشخدمت می رفت و او را از خواب سنگینش بیدار می کرد و هر شب ( خواب آلوده به اتاق او سر می زد؛ دمی کنار او که در خواب گران بود درنگ می کرد و دقیقه ای بر سروصورتش دقیق می شد. زن خوابالود فریاد می زد « هوووششش! سگ کثیف! »

بی پروا در اتاق پیشخدمت را باز کرد و چراغ را روشن. روی پستی وبلندی های لحاف هیچ تکانی دیده نمی شد. پاهای زن از لحاف بیرون افتاده بود؛ پاشنه های پینه بسته اش به سیاهی می زد. چراغ را خاموش کرد و از اتاق بیرون رفت. به اتاقش برگشت و با لباس روی تخت دراز کشید و منتظر ساعت شش صبح ماند؛ ممکن بود ساعت زنگ نزند، ممکن بود…. تا خود صبح چشم روی هم نگذاشت.